مقدمه:
حضرت علی علیه السّلام-گذشته از عصمت و امامتشان برای ما شیعیان یکی از بزرگترین دانشمندان و متفکران بشریت به شمار میروند و در زمینههای مختلف علمی، دارای آراء و دیدگاههای عمیق و ناب میباشند.امام علی علیه السّلام بعد از قبول حکومت،با تکیه بر علم و بینش عمیق خود در پی ساختن جامعهای مطلوب مبتنی بر عدالت برآمد،اگرچه امام علیه السّلام در این راه موفقیت چندانی کسب نکرد ولی اندیشهها و دیدگاههای روشنگر آن حضرت در این خصوص،به عنوان الگویی بینظیر برای همیشه در تاریخ باقی ماند.
مقدمه:
حضرت علی علیه السّلام-گذشته از عصمت و امامتشان برای ما شیعیان یکی از بزرگترین دانشمندان و متفکران بشریت به شمار میروند و در زمینههای مختلف علمی، دارای آراء و دیدگاههای عمیق و ناب میباشند.امام علی علیه السّلام بعد از قبول حکومت،با تکیه بر علم و بینش عمیق خود در پی ساختن جامعهای مطلوب مبتنی بر عدالت برآمد،اگرچه امام علیه السّلام در این راه موفقیت چندانی کسب نکرد ولی اندیشهها و دیدگاههای روشنگر آن حضرت در این خصوص،به عنوان الگویی بینظیر برای همیشه در تاریخ باقی ماند.
برخی ویژگیهای جامعهء مطلوب از دیدگا حضرت علی علیه السّلام عبارتند از:
1-مشارکت مردم در امور سیاسی اجتماعی
دین اسلام نسبت به امور اجتماعی و همکاری و همیاری افراد جامعه،حساسیت فراوانی از خود نشان داده است و احادیث فراوانی در مورد اهتمام مسلمین به امور جامعه و همدیگر وجود دارد.بعضی از احکام و مبانی اسلام همانند امر به معروف و نهی از منکر نیز ذاتا ماهیت اجتماعی دارند.در جامعه مطلوب حضرت علی علیه السّلام،مردم در فعالیتهای سیاسی اجتماعی خود دارای شور و نشاط بوده و به هیچ وجه در مورد سرنوشت اجتماعی خود بیتفاوت نیستند.مشارکت سیاسی اجتماعی مردم میتواند از دو بعد مورد بررسی قرار گیرد.یکی بیتفاوت نبودن مردم نسبت به مسائل سیاسی جامعه و سرنوشت خودشان و دیگر،زمینهسازی مشارکت سیاسی مردم از سوی حکومت و نظام سیاسی،بدین معنی که حاکمان جامعه،مردم را به دخالت در امور سیاسی اجتماعی فرا خوانند.
بدون شک مهمترین مسئله در هر جامعهای حکمرانی آنجامعه و تعیین رهبران و نخبگان سیاسی است.حضرت علی علیه السّلام با اینکه خودشان بنا به نص صریح و تاکیدات پیامبر بزرگوار اسلام،امام،خلیفه و رهبر جامعه بودند ولی باز هم برای مشارکت مردم مسلمان نقش مهمی در این مورد قائل شده،فرمودند:
«در حکم خداوند و دین اسلام،بر مسلمانان واجب است پس از اینکه امام و رهبرشان مرد یا کشته شد...دست از روی دست و قدم از قدم بر ندارند و کاری آغاز نکنند،قبل از اینکه برای خودشان رهبری عفیف،دانشمند،خداترس و آگاه به مسائل قضا و سنت اختیار نمایند تا امور آنها را اداره کند.»1
طبیعی است وقتی مردم در مهمترین مسئله جامعه که تعیین حاکم است مشارکت دارند،به طریق اولی در سایر امور سیاسی اجتماعی هم باید مشارکت داشته باشند.با اینکه بیعت مردم در مورد امام معصوم علیه السّلام-به خاطر وجود نص-جایگاهی ندارد ولی حضرت بارها به انتخاب خود به دست مردم و حضور فراگیر مردم در این انتخاب اشاره نمودهاند.
مشارکت مردم در تصمیمگیریهای سیاسی
حضرت علی علیه السّلام یکی از ارکان مهم حکومت و جامعه مطلوب را مشورت میدانند،مشورت از نظر علی علیه السّلام تضارب آراء،افکار و اندیشههای موافق و مخالف است تا از میان آنها صحیحترین،کاملترین و بهترینشان استخراج گردد.2به عقیده علی علیه السّلام:
1-مشورت،شریک شدن در عقلهای دیگران است.3
(*)-علی اکبر علیخانی،دانشجوی دوره دکترای اندیشه سیاسی.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) 2-هیچ پشتیبان و تکیهگاهی،مطمئنتر از مشورت وجود ندارد.4
3-مشاوره هدایت است و کسانی که فقط به نظر خود عمل میکنند دچار خطا میگردند.5
4-هرکس از آراء و اندیشههای گوناگون استقبال کند، موارد اشتباه فکر و اندیشه خود را خواهد شناخت.6
از دیدگاه علی علیه السّلام فلسفه وجودی مشورت و لزوم وجود مشاورین آگاه و دانشمند در کنار نخبگان سیاسی،به خاطر یافتن راههای صحیح و بهتر برای اداره جامعه و پرهیز از اشتباهات و هدر رفتن نیروها در سیاستگذاری و اجرای آن است.اگرچه ممکن است اینگونه مشورت خوشایند نخبگان نبوده یا سخن حقی با منافع آنان تعارض داشته و یا برای آنان تلخ باشد.حضرت علی علیه السّلام به مالک اشتر میفرماید:
«و آنکس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید.»7
به اعتقاد حضرت علی علیه السّلام اگر رهبران بدون مشورت دست به کاری بزنند و عدن مشورت آنان موجب کندی کار، بهتر انجام نگرفتن کار با عدم بهرهبرداری بهینه از اشخاص و امکانات گردد،ستمگری و خیانت است.8ستمگری در حق افراد لایقتر است که بهتر میتوانستند کار را اداره کنند و خیانت به ملت است،از این جهت که این امکان وجود داشت که امورشان بهتر از این اداره شود و با سرعت بیشتری راه رشد،توسعه و کمال را طی نمایند.
به خاطر جلوگیری از ظلم و خیانت فوق و اهمیت مشورت در اداره جامعه،امام علیه السّلام خطاب به مالک تاکید میکند که:
«و با دانشمندان فراوان گفتگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه،در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بودهاند برقرار نماید».9
بنابراین حضرت علی علیه السّلام حضور گروهی از صاحب نظران و دانشمندان،یعنی نخبگان فکری10،که اهل ستایش و چاپلوسی نبوده و حرف تلخ حق را بیهیچ ملاحظهای بر زبان میآورند در کنار نخبگان سیاسی امری ضروری دانسته و عدم توجه به نظرات آنان را ظلم و خیانت میشمارد.
از سوی دیگر حضرت علی علیه السّلام به مردم و نخبگان فکری،یعنی صاحبان خرد و اندیشه علمی سفارش میکند که از اظهارنظر صریح و گفتن سخن حق-هرچند تلخ-در برابر نخبگان سیاسی خودداری نکنند،خود پیشقدم شده با رهبران تبادل نظر کنند که بدان نیازمندند.11
مشارکت مردم در تصمیمگیری در قالب مشورت و... یکی از رئوس سیاستهای علمی علیه السّلام در اداره کشور بود. جضرنت پس از قبول خلافت به مسجد آمدند و در حضور تمام مردم فرمودند:
«خلافت شما را خوش نداشتم ولی اصرار کردید که خلیفه شما باشم.بدانید که بدون توجه به نظر شما کاری نمیکنم.کلیدهای اموال شما با من است ولی بدون نظر شما حتی یک درهم از آن را برنمیگیرم،آیا رضایت میدهید؟همگی گفتند:آری».12
و این به معنی فراخواندن مردم برای نظارت و مشارکت در امور سیاسی است.
2-پایبندی مردم و رهبران به تعهدات متقابل
به فرموده حضرت علی علیه السّلام خداوند بین حاکمان جامعه و مردم حقوق متقابلی قرار داده و رعایت آن را بر هر کدام از طرفین واجب فرموده است.13اگر مردم قصور نمایند مورد بازخواست قرار گرفته و عذاب دنیوی و اخروی در انتظار آنهاست و اگر رهبران به تعهدات خود عمل ننمایند،مورد سؤال واقع شده و حتی عزل میشوند.
امام علی علیه السّلام در فرمان خود خطاب به حاکم مصر، وظایف و تعهدات حکومت را در چهار دسته کلی تقسیم بندی مینماید؛14این چهار گروه عبارتند از:
1-ساماندهی به وضع اقتصادی جامعه
2-ایجاد امنیت و دفع دشمن
3-تلاش برای اصلاح مردم(توسعه انسانی)
4-عمران و آبادانی کشور
حضرت علی علیه السّلام در یک نگرش کلی دیگر،از جمله تعهدات نظام سیاسی در یک جامعه مطلوب را این میداند که در سایه امنیت آن،مومن و کافر هر کدام به کار خویش مشغول شوند و امور اقتصادی جامعه سروسامان یابد و امنیت داخلی و خارجی تامین شده و حقوق ضعیفان و ناتوانان پایمال نگردد.15
به طور کلی تعهداتی که نخبگان و سیستم سیاسی در مقابل مردم دارند عبارتند از:16
1-هیچ مسالهای جز اسرار نظامی را از مردم مخفی ندارند.
2-هیچ کاری را بجز امور مسلم شرعی،بدون مشورت مردم انجام ندهند(مشارکت مردم در سیاستگزاری و تصمیمگیری).
3-حقوق مادی مردم را بدون هیچگونه تاخیر،تبعیض و کم و زیاد،ادا نمایند.
4-نخبگان و نظام سیاسی،به همه مردم به یک چشم نگریسته و آنها را برابر دانند.
5-در موعظه،هدایت،راهنمایی و خیرخواهی مردم کوتاهی نورزند(ایجاد توسعه انسانی).
6-متخلفین را-هر کسی که باشد-طبق قانون به مجازات برسانند.
7-به تعلیم و آموزش مردم و تمامی زمینهها و بالا بردن سطح آگاهی و فرهنگ جامعه بپردازند(توسعه علمی،فرهنگی و اجتماعی).
از نظر امام علیه السّلام،حکومت موظف است به تعهدات فوق عمل نماید،در این صورت،مردم نیز دارای تعهداتی به شرح زیر میباشند:
1-وفای به عهد برای حمایت از رهبر و حکومت، طبق مفاد قانونی که هنگام بیعت مشخص بود.
2-خیرخواهی برای حکومت.
3-اطاعت از رهبر و انجام دقیق وظایف سپرده از سوی او.
در بحث حقوق متقابل نخبگان و مردم از دیدگاه علی علیه السّلام به دو نکته مهم باید توجه داشت:
نخست اینکه مردم تا زمانی باید به ادای حقوق و تعهدات خود پایبند باشند که نخبگان و سیستم سیاسی حقوق خود نسبت به مردم را ادا کرده و به تعهدات خود در هنگام بیعت پایبند باشند.17دوم این که تمام تعهدات طرفین،در جهت رشد و ترقی جامعه و رسیدن به کمال است.اطاعتی که امام علیه السّلام از مردم انتظار دارد،اطاعات کورکورانه و بیچون و چرای نظامهای دیکتاتوری و استبدادی نیست،بلکه اطاعتی است که از روی شناخت و آگاهی بوده و در جهت سازندگی کشور به کار بسته میشود. جامعه مطلوب از دیدگاه علی علیه السّلام آن است که هر کدام از رهبران،نظام سیاسی و مردم دقیقا به وظایف و تعهدات خود آشنا بوده و به آنها عمل نمایند.امام علیه السّلام در یکی از خطبههای نهج البلاغه به طور صریح و روشن حقوق متقابل مردم و رهبران را برشمرده و ابعاد و زوایای آن را مورد بحث قرار داده است.18
3-تحقق تحولات بنیادین در جامعه
برای رسیدن یک جامعه به مرحله مطلوب،باید تحولاتی در سنن و ارزشهای غلط جامعه صورت پذیرد.در طول حکومت حضرت علی علیه السّلام،یک تناقض اساسی بین سیاستهای امام علیه السّلام و افکار و سنتهای مردم جامعه وجود داشت امام علیه السّلام میخواست با مبنا قرار دادن قرآن و سنت،جامعه را براساس موازین دینی،عقلی و انسانی اداره کند ولی سنتهای مخرب،غلط و دستوپاگیر موجود که طی قرون متمادی شکل گرفته و مردم بدانها خو کرده بودند،مانع از اجرای سیاستهای امام علیه السّلام میشدند.آن حضرت چیزی را میخواستند و مردم چیز دیگری را دنبال میکردند.19امام علیه السّلام خطاب به مردم می فرمود:
«...و کار من و شما یکسان نیست،من شما را برای خدا میخواهم و شما مرا برای خود میخواهید.ای مردم، مرا بر کار خود یار باشید و فرمانم را پذیرفتار.به خدا سوگند، که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرد بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او را،تا به آبشخور حق کشانم».20
بسیاری از اوقات وقتی امام علیه السّلام یک برنامه اصلاحی را به کار میبست یا میخواست بدعتی را از میان بردارد؛فریاد وا اسلام از هر سوی بلند میشد21و حضرت مجبور بودند آن طرح را مسکوت بگذارند.امام علیه السّلام در این مورد میفرماید:«عده ای قبل از من والی بودند و سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را تغییر دادند و اگر من بخواهم طریقه آنها را ترک گفته و به سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بازگردم،لشکر از من متفرق شده،و جز اندکی از شیعیان کسیط با من باقی نمیماند».22
حضرت علی علیه السّلام که متوجه عقبماندگی ساختار فرهنگی جامعه شده بود و بخوبی میدانست که دلیل آن، سنتهای غلط جامعه و تعصبات کور جاهلیت است،برای اصلاح زیربنایی این ساختار،دو سیاست در پیش گرفت:
سیاست اول امام علیه السّلام که گاهی با واکنشهای تند مخالفان روبرو میشد،مبارزه با قبیلهگرایی،سنتها و تعصبات قبیلهای و فرو ریختن ارزشهایی بود که مردم با پایبندی و تقویت آنها،موجب قدرتمند شدن رؤسای قبایل و فرصتطلبان میشدند.23امام در خطبههای فراوانی ضمن سرزنش و توبیخ مردم،سعی در بیدار کردن آنها و بی ارزش نمودن این سنتهای غلط داشت.در یکی از این خطبهها،امام علیه السّلام ابزار دست دیگران قرار گرفتن را نشانه سفاهت و نادانی دانسته،میفرماید:
«خردهایتان اندک است و سفاهت در شما نمایان، نشدن تیر بلایید و طعمه لقمهربایان و شکار حمله کنندگان».24
بنابراین جوامعی که از خرد و دانایی بیبهرهاند ابزار و دستنشاندهء دیگران شده و هرچه عقلگرایی و علم رشد یابد،مردم کمتر مورد سوء استفاده فرصتطلبان قرار میگیرند.
سیاست دوم امام علیه السّلام،جایگزینی ارزشهای نوین عقلانی و درستی بود،که از دین اسلام نشأت گرفته بودند.در این مرحله،امام علیه السّلام سعی میکرد از راههای مختلف سطح فرهنگ و آگاهی مردم را بالا برده و معیارها و ارزشهای عقلایی اسلام را وارد جوهره فکری،مردم سازد.امام علی علیه السّلام در پی ساختن جامعهای برآمد که شالودههای آن را شناخت،معرفت،آگاهی،عقل و علم تشکیل میداد.امام علیه السّلام نمیخواست مردم در جهل،بدبختی و تعصبات کور باقی بمانند و بیچونوچرا از او اطاعت نمایند،بلکه اطاعتی را میخواست آگاهانه،با شناخت و بینش،برای رسیدن به اهدافی معین و جامعهای با سطح آگاهی و شعور اجتماعی بالا،مردمی که بدانند کجا و در چه موقعیتی بوده و چه میخواهند انجام دهند.
یکی دیگر از تلاشهای حضرت در راستای اشاعه ارزشهای عقلانی،توجه به علم،رواج علم و علمگرایی در جامعه بود.حضرت سعی میکرد یک بینش علمی کلی بین عموم مردم و زندگی روزمره آنها به وجود آورد،امام علیه السّلام در نصیحت به مردم میفرماید:
«پس به سوی کشتزار دانش بشتابید پیش از آنکه بوته آن خشک شود و پیش از آنکه به خود پردازید و فرصت گرفتن علم از منبع آن و اهل آن از دست رود».25
یکی از برنامههای حضرت علی علیه السّلام در جهت رشد و تعالی فرهنگ جامعه مطلوب،حاکم نمودن عقل،منطق، مفاهمه و گفتمان بین افراد و گروههای مخالف و متعارض بود.از دیدگاه حضرتعلی علیه السّلام توهین،دشنام،اهانت، تهمت و...اعمال زشتی است که نسبت به هیچکس حتی دشمنان خدا و قرآنجایز نیست.امام علیه السّلام معتقد است که حتی با دشمن خود نیز باید برخورد منطقی داشته باشیم، باید عیوب،خیانتها،جنایتها و بدیهای او را با استدلالات عقلی در جامعه بیان کنیم.26
(به تصویر صفحه مراجعه شود) از دیگر نمونههای تلاش امام علیه السّلام در جهت بالا بردن سطح شعور و آگاهی جامعه،این بود که حضرت میخواست برای شناخت حق و باطل و تشخیص راه درست و غلط،ابرار سنجش و معیارهایی به دست مردم بدهد که مردم بتوانند در بحرانها و در مشتبه شدن حق و باطل،راه درست را بشناسند.
پس از خلافت حضرت علی علیه السّلام طلحه و زبیر به همراه عایشه همسر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در جبهه مقابل حضرت علی علیه السّلام قرار گرفتند.این امر بر بسیاری از مردم مشتبه گردید،چون سران هر دو جبهه از یاران نزدیک پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سابقین در اسلام بودند،وقتی«حارث این حوطرانی»این مساله را برای امام علیه السّلام مطرح کرده و پرسید:آیا ممکن است طلحه و زبیر به راه باطل بروند؟امام علیه السّلام بدون اینکه مستقیما بر حقانیت خود استدلال کند،معیاری به او نشان داد که نه فقط برای حارث،بلکه برای تمام زمانها و تمام انسانها،راهنما و راهگشاست.امام علیه السّلام انسانها را از قید و بند افراد و کیش شخصیت آزاد کرده و توجه همه را به ارزشی بالاتر جلب مینماید.حضرت فرمود:
«ای حارث،به راستی که امر بر تو مشتبه شده است،به درستی که حق و باطل با مردم شناخته نمیشوند،بلکه حق را بشناس تا اهلش را بشناسی و باطل را بشناس تا مرتکب آن را بشناسی»27.
یعنی میزان،حق و باطل است و افراد به آنها سنجیده میشوند،نه اینکه از روی اشخاص راه درست و نادرست تشخیص داده شود.
محور وحیه تملق،چاپلوسی و ستایش
مهمترین آفت رهبران و نظام سیاسی که یکی از عوامل اصلی عقبماندگی برخی از کشورهای جهان سوم نیز به شمار میرود،رواج روحیه تملق و چاپلوسی است.این خصوصیت موجب میشود و خوب و بد،درست و نادرست لایق و نالایق،شریف ودنی و حق و باطل مشتبه شده و افراد پست،منافق،چاپلوس و هرهریمذهب،نهایت بهرهبرداری را بنمایند،که استفاده این نااهلان به بهای لگدمال شدن حیثیت افراد فاضل و با شخصیت،طرد عناصر لایق و عقبماندگی کشور تمام خواهد شد.
حضرت علی علیه السّلام مدح و ستایش را خوش نداشته و همیشه مردم را از این کار نهی میفرمودند.امام علیه السّلام مدح و ستایش را عملی زشت و ناپسند میشمردند و در همین راستا خطاب به مالک اشتر میفرمایند:
«و بپرهیز از خود پسندیدن و به خودپسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن،که اینها از بهترین فرصتهای شیطان است تا بتازد و کردههای نیکوکاران را نابود سازد».28
روزی حضرت علی علیه السّلام در صفین سخنرانی میکردند، در حین سخنرانی،مردی حضرت را ستوده و درود فراوان بر او فرستاد،امام علیه السّلام در ادامه سخنرانی فرمود:
«خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن.سپاس خدا را که بر چینن صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم آن را وامینهادم... لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجبها که بر گردنم باقی است ادا نمایم».29
به نظر حضرت علی علیه السّلام تمجید و ستایش رهبران موجب میشود که آنها وظایف خود را به خوبی انجام نداده و از عهده ادای حقوق مردم برنیابند.امام علیه السّلام در ادامه این خطبه مردم را تشویق میکنند که به عوض ستایش و تمجید،سخنان حق و تلخ را به وی گوشزد کرده و او را راهنمایی نمایند تا در حکمرانی خود مرتکب خطا نشود.اگرچه بیماری خطرناک و کشنده چاپلوسی و ستایشگری،مردم جامعه و نخبگان در سطوح مختلف را در بر میگیرد،اما این نخبگان هستند که چاپلوسپرور و مداح پرورند.این مداحپروری که نتیجهاش فریب خوردن و غفلت رهبران از واقعیتهای موجود است اگرچه ظاهرا به نفع آنان است ولی در نهایت نظام سیاسی را به پوچی و سقوط میکشاند.
4-وجود آزادیهای سیاسی،اجتماعی
یکی از مهمترین ویژگیهای جامعه مطلوب،وجود آزادهای سیاسی اجتماعی در آن است.به عقیده حضرت علی علیه السّلام خداوند انسان را آزاد آفریده و اساس حکومت نیز باید بر همین اصل بنا شود.آزادی مورد نظر امام علی علیه السّلام امتیازی نیست که نخبگان سیاسی به مردم زیردست خود واگذار کنند،بلکه به عقیده امام علیه السّلام آزادی افراد در دست نخبگان نیست.انسان آزاد آفریده شده و در تمام مراحل زندگی خود آزاد است.
به عقیده امام علیه السّلام مردم باید خود را آزاد بدانند،نه آزادی را حقی بشمارند که حاکمان جامعه،لطف فرموده و به آنها عطا میکنند.منظور حضرت علی علیه السّلام آزاد ساختن شخصیت و روح آزادگی افراد از قید و بند ضعف و زبونی است.ممکن است عدهای حق اعطای آزادی را برای صاحبان قدرت محرز دانسته،سپس به آنها توصیه نمایند که به مردم و زیردستان خود آزادی بدهید ولی امام علیه السّلام قبل از اینکه به نخبگان بگوید آزادی بدهید به مردم میگوید آزاد هستید،زیرا خداوند شما را زیرا خداوند شما را آزاد آفریده است.30
حضرت علی علیه السّلام برابری مردم در حقوق اجتماعی را جامه عمل پوشانده و برای آزادی که از مهمترین حقوق مردم است در چارچوب اسلام هیچگونه محدودیتی قائل نمیشود،مگر آنکه مصلحت جامعه و مردم حد و مرزی را اقتضا نماید.31سخنان آن حضرت بر این اساس بود که من به شما اجازه دادهام در کار خود آنگونه باشید که تشخیص دادهاید،به شرط آنکه به کسی آزار و ستمی روا ندارید.32 امام در یکی از خطبههای خود،صریحا اظهار میدارد:
«و مرا نرسد به چیزی وادارمتان که ناخوش میانگارید».33
الف)روشنگری علی علیه السّلام برای انتخاب آزاد همراه با شناخت
روش حضرت علی علیه السّلام این بود که سعی میکرد مردم را از جوانب مختلف یک امر آگاه نماید،تا مردم با شناختی که نسبت به آن پیدا میکنند دست به انتخاب بزنند.او همیشه سیاستهای خود را برای مردم تشریح میکرد و هنگامی که مردم در امری مخالفت میکردند امام علیه السّلام با ارائه پاسخهای منطقی و دلایل قانعکننده سعی در روشنگری مردم داشتند و اگر مردم نمیپذیرفتند،امام علیه السّلام هیچگاه نظریات خود را تحمیل نکرده و همیشه مطالب آن بودند که مردم آزادانه و با شناخت کامل،سیاستهای او را تایید کرده و راه خود را انتخاب نمایند.
هنگام عزیمت به صفین،یاران عبد الله بن مسعود که در حقانیت حضرت علی علیه السّلام شک داشتند نزد امام علیه السّلام آمده،گفتند:
«ما با شما رهسپار شده،ولی در اردوگاه شما فرود نمیآییم،بلکه با برپا کردن اردوگاه جداگانه،در کار شما و شامیان مینگریم،هرگاه دیدیم یکی از دو طرف به کار حرام است دست زده یا ظلم و گردنکشی از او سر زد و حقانیت طرف دیگر برای ما ثابت شد،آنگاه بر ضد باطل وارد جنگ میشویم».حضرت علی علیه السّلام فرمود:
«آفرین بر شما!خوش آمدید،این همان به کار بردن بصیرت در دین و کاربرد دانش در سنت است.هرکس به چنین پشنهادی راضی نشود بیشک خائن و ستمگر است».34
اینگونه برخورد آزاداندیشانه امام علیه السّلام با مردمش،آن هم در خلال یک جنگ بسیار مهم و استراتژیک با بزرگترین دشمن که سرنوشت کشور را رقم میزد،اوج آزاد فکری و ارج نهادن به رای،اندیشه و نظرات دیگران است.و اگر این گروه،به اشتباه در مییافتند که علی علیه السّلام بر باطل است باز هم مهم نبود چرا که،حضرت علی علیه السّلام رسالت خویش را انجام داده بود،زیرا یکی از آرمانهای حکومتی امام علیه السّلام این بود که مردمی تربیت کند که با عقل چونوچراگر با مسائل برخورد کرده و برای تشخیص راه درست و نادرس،عقل خود را به کار بسته و در رسیدن به نتیجه قطعی و عقلانی،از اعتقادات و یافتههای خود دفاع کنند.
حضرت علی علیه السّلام پس از آنکه مردم را نصیحت میکردند و راه صواب و ناصواب را به آنها نشان میدادند، آنها را به تامل،تفکر و بررسی فرا خوانده و میفرمودند:
«پس اگر خیری دیدید مرا به آن یار باشید و اگر شری دیدید از آن به کنار باشید».35
این همه قائل شدن شخصیت و احترام برای انسانها،با اینکه امام علیه السّلام به صحت راه خود یقین داشتند و به آنها اجازه میداد که اگر دریافتند راه امام علیه السّلام اشتباه است آن را واگذارند،فقط در جامعه آزادی امکانپذیر است که مردم میتوانند پدیدهها را مشاهده کرده،آزادانه در مورد آنها اندیشیده و تصمیم بگیرند و از روی اختیار تصمیم خود را اجرا کنند.
ب)آزادی انتقاد
سیاستهای حضرت علی علیه السّلام از سوی افراد مختلف، از یاران آن حضرت گرفته تا اعراب بیابانگرد،مورد اعتراض و سؤال واقع میشد،گاهی این اعتراضات چنان لحن تندی به خود میگرفت که خارج از ادب بود،ولی امام علیه السّلام هیچگاه ناراحت نشده و با پاسخ منطقی،طرف مقابل را قانع میکردند.36روزی مالک اشتر به علی علیه السّلام اعتراض کرد که چرا فرزندان عباس را به کار گمارده است.امام علیه السّلام ضمن بیان دلایل آن و ارائه پاسخ منطقی،فرمود:هماکنون اگر افرادی لایقتر از آنان سراغ داری معرفی کن تا به حکومت منصوب نمایم.37حتی امام علیه السّلام از اعتراض مردم و بیان نظریاتشان استقبال کرده و از آنها میخواست تا از اظهارنظر صریح و بیان سخن حق خودداری نکنند38،امام علیه السّلام به مالک سفارش میکند:
«...و آنکس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنی یا گوی-و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد-کمتر یاریات کند».39
این برخوردهای آزادمنشانه و آزادیگرایانه موجب میشد که مردم اعتماد به نفس پیدا کرده و با اتکاء بر افکار و اندیشههای خود،به بررسی دقیق مسائل بپردازند و در سایه این اعتماد به نفس،به تبادل نظر و ارائه الگوها و نظریهها بپردازند و تمام اینها ریشه در آزادی دارد.شاید بتوان گفت آزادی یکی از مهمترین ارکان و مقدمه لازم برای رشد، توسعه و کمال جامعهء مطلوب است.
ج)آزادی افراد و احزاب مخالف
پایبندی حضرت علی علیه السّلام به اصول آزادی،در مورد مخالفین و حتی دشمنان آن حضرت،بدون کوچکترین خدشهای رعایت میشد.خلفای قبل از امام علیه السّلام،برخی از بزرگان صحابه را به خاطر ترس از فتنهانگیزی همیشه در مدینه زیر نظر داشتند ولی امام علیه السّلام نه تنها این کار را نکردند حتی افرادی را که به فتنهانگیزی آنان مطمئن بود و یقین داشت که دست به توطئه و جنگ خواهند زد،آزاد گذاشته و قبل از ارتکاب عمل هیچ برخوردی با آنها نمیکردند.طلحه و زبیر از نمونههای بارز آن هستند.40
سهل به حنیف فرماندار امام علیه السّلام در مدینه،از اینکه افرادی از مردم مدینه از علی علیه السّلام بریده و به معاویه میپیوندند اظهار شکوه و نگرانی کرد،امام علیه السّلام خطاب به وی نوشت:
«...دریغ مخور که شمار مردانت کاسته میگردد و کمکشان گسسته...عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند مردم برابر عدالت در حق یکسانند،پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند».41
با اینکه روشن بود شخصی که به سوی معاویه میرود قطعا بزودی به جنگ علی علیه السّلام خواهد آمد ولی امام علیه السّلام معتقد بود آنان حق و عدالت را دیدند و شناختند،اما چون عدالت آنان را خوش نمیآید و دوستدارند به راه باطل بروند آزادند.بارها اتفاق میافتاد که مخالقین امام علیه السّلام وی را مورد دشنام و توهین قرار میدادند ولی حضرت با روی خوش به آنها میگفت:اگر مایل باشید من حاضرم با شما بحث کنم.42روزی امام علیه السّلام در جمع عدهای،مطلبی فرمود،یکی از خوارج آنجا بود،گفت:خدا بکشد این مرد را، چقدر فقه میداند.مردم شمشیرها را کشیده و برای کشتن او برخاستند،حضرت فرمود:
«آرام باشید،دشنمام را دشنامی باید و یا بخشودن گناه شاید».43
خوارج که مهمترین حزب داخلی مخالف بودند،علیه امام علیه السّلام شایعهسازی کرده و در انظار عمومی به حضرت علی علیه السّلام اهانت میکردند.در نماز جماعت حضرت،اخلال ایجاد کرده و با ایجاد جوسازی و اغتشاش،سخنرانیهای حضرت علی علیه السّلام را بهم میزدند.آنان کینه و حسادت خود به امام علیه السّلام را از هر راهی اظهار کرده و به مقایسه امام علیه السّلام با معاویه میپرداختند.خوارج برای مبارزه و مقابله با حکومت علی علیه السّلام،جلسات علنی و سرّی فراوانی تشکیل داده و برنامهریزی میکردند.
این اقدامات که برخی از آنها بسیار زشت و توهینآمیز و برخی دیگر بسیار خطرناک و تهدیدآمیز بود،هیچکدام موجب نشد که امام علیه السّلام باخشونت با آنها برخورد کرده یا کسی را دستگیر و زندانی نماید.آنان در کمال آزادی تمام این اعمال را مرتکب شده و سهم خود را نیز از بیت المال دریافت میداشتند و امام علیه السّلام با پرهیز از هرگونه خشونت و درگیری،آنان را راهنمایی و نصیحت کرده و به بحث منطقی فرا میخواندند.تلاش امام علیه السّلام این بود که اشتباهات آنها را برای خودشان و برای مردم روشن کنند ولی در هر حال آنان از تمام حقوق اجتماعی خود برخوردار بودند.45
حضرت علی علیه السّلام موقعی تصمیم به برخورد قاطع با آنان گرفت که همگی به یکی از مناطق اطراف رفته و دست به اغتشاش،ترور،کشتار و سلب امنیت اجتماعی زدند.قبل از شروع جنگ،نامهای همراه پیک برای آنان فرستاد و ضمن نصیحت و نشان دادن راه درست،از آنان خواست که به راه راست بازگردند.سپس خود حضرت رفت و برای آنان سخنرانی کرده و به بحث منطقی و استدلال پرداخت.این کارها باعث شد که عده زیادی از آنان برگردند ولی بقیه همچنان بر عقاید خود و جنگ با علی علیه السّلام اصرار داشتند و بالاخره در جنگ،بجز تعداد انگشتشمار بقیه کشته شدند.46افراد باقی مانده نیز فرار کرده،به شهرهای اطراف رفتند.بعدا،امام علیه السّلام با اینکه آنها را میشناخت ولی در مسافرت و رفتوآمد آزاد گذاشت و حتی سهم ایشان را از بیت المال میپرداخت.47
بعد از قبول حکومت توسط امام علیه السّلام،برخی از صحابه -تعدد آنها حداکثر به پانزده نفر نمیرسید-با حضرت علی علیه السّلام بیعت نکردند.48ولی امام علیه السّلام در مقابل آنان نرمش فراوان و برخورد فوق العاده منطقی از خود نشان دادند و فرمودند:من هیچکس را به بیعت کردن با خود مجبور نمینمایم.
@حضرت علی علیه السّلام بر این اعتقاد است که در درجه اول رهبری جامعه و بعد به ترتیب تمام پستهای مدیریت جامعه و نظام سیاسی،کارهای تخصصی هستند که هرکدام افراد خاص خود را میطلبند و هر پستی به تناسب،نیاز به توان،خلاقیت،شایستگی و تخصص خاصی دارد و جایز نیست،افراد هرکدام به جای دیگری نشینند.در غیر این صورت جامعه مسیر اصلی رشد،توسعه و کمال را نخواهد پیمود.
5-شایستهسالاری و لیاقتمحوری
شایستهسالاری و لیاقتمحوری مهمترین اصل و ویژگی یک جامعه مطلوب از دیدگاه حضرت علی علیه السّلام است.این اصل باید در اجزای تمام نهادهای اجتماعی و به خصوص نظام سیاسی مورد توجه قرار گرفته و به آن عمل شود. حضرت برای پیاده کردن این اصل درجامعه و نظام سیاسی خویش،ابتدا از خودش شروع میکند و به این نکته میپردازد که آیا خودش لیاقت رهبری جامعه اسلامی را داراست یا اینکه لایقتر از او،برای این امر وجود دارد؟ حضرت علی علیه السّلام قبل از خلافت به صدها دلیل عقلی استدلال میکند که لایقترین فرد برای حکومت است و گاهی به صورت پرسش و پاسخ و محاوره،خطاب به مردم برتریهای خود را میشمارد و مردم پاسخ مثبت میدهند.49هنگام انتخاب او به خلافت نیز،مردم و حتی کسانی که مایل نبودند حضرت علی علیه السّلام به رهبری انتخاب شود مطلقا اعلام کردند که علی -شایستهترین و مناسبترین فرد برای تصدّی حکومت است.50و پس از انتخاب حضرت،دشمنان او و حتی کسانی که با وی جنگیدند اقرار داشتند که علی علیه السّلام لایقترین فرد برای رهبری جامعه است و هیچ عیبی در روش حکومت او و شخص ایشان وجود ندارد.51
حضرت علی علیه السّلام بر این اعتقاد است که در درجه اول رهبری جامعه و بعد به ترتیب تمام پستهای مدیریت جامعه و نظام سیاسی،کارهای تخصصی هستند که هرکدام افراد خاص خود را میطلبند و هر پستی به تناسب،نیاز به توان، خلاقیت،شایستگی و تخصص خاصی دارد و جایز نیست، افراد هرکدام به جای دیگری نشینند.در غیر این صورت جامعه مسیر اصلی رشد،توسعه و کمال را نخواهد پیمود. گذشته از مشروعیت الهی و امامت حضرت علی علیه السّلام، برتری علی علیه السّلام برای رهبری و اداره جامعه به خاطر یک اصل بود و آن«توان ایشان در اداره جامعه و رساندن آن به قلل رفیع کمال»بود.حضرت علی علیه السّلام با یک جمله ساده و کامل تمام حکومتهای نالایق و نامشروع زمان خود و تاریخ بشر را زیر سؤال برده و میفرماید:
«شگفتا!آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم میشود؟»52 وقتی در مدیریت و اداره جامعه،روابط دوستانه و خویشاوندی و دیگر معیارهای غیر واقعی ملاک واقع نشوند،تنها یک اصل باقی میماند و آن«توان و شایستگی» است.امام علی علیه السّلام بر این اعتقاد است که:
«کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمییابد».53
این دیدگاه،با قید انحصاریی که دارد موفقیت تمام برنامههای رشد،توسعه و کمال را وابسته به میزان توان و لیاقت رهبران جامعه میداند.همین مفهوم را حضرت در خطبهای دیگر چنین بیان میکند:
«مردم،سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر».54
حضرت علی علیه السّلام اعتقاد دارد در سطح سیستم سیاسی، شخصی مستحق ریاست و مدیریت است که بهترین کفایت را در انجام امور،از خود نشان دهد.55دلیل آن نیز واضح است.امام علی علیه السّلام با بیان دو مقدمه ظریف،ارزش،اهمیت و دلیل حاکمیت اصل لیاقت و شایستگی و تخصصگرایی در سطح نظام سیاسی را روشن میکند؛
مقدمه اول:«کارها به وسیله کارکنان و کارگزاران راست و درست میشود»56و مقدمه دوم:«آفت کارها،ناتوانی کارکنان است».57
نتیجه روشن است،اگر کارگزاران دارای عجز و ناتوانی بوده و از عهده امور آن طور که شایسته است بر نیایند کارها رو به فساد و تباهی رفته و امور به جای اصلاحخ و پیشرفت،سیر قهقرایی میپیمایند.این همان پیامدهای عدم رعایت اصل لیاقت و شایستگی است.علی علیه السّلام در جای دیگر،اصل تخصصگرایی را روشنتر مورد توجه قرار داده و صریحا میفرماید:
«کارها را به دست افراد متخصص و خبره بسپارید».58
امام علی علیه السّلام خطاب به مالک اشتر استاندار خود در مصر مینویسد:
«سپس حضرت تأکید میفرمایند که:
«پس درباره کاتبان خود بنگر و بهترینشان را بر سر کار بیاور.60و در جای دیگری از همین نامه معیارها و ملاکهای انتخاب برخی کارگزاران را تبیین میفرمایند.61
در تمام دستورات فوق سخن از فضل و کمالات انسانی و شایستگیهای افراد برای تصدی پستهای جامعه است.
6-نظارت و پاسخگویی
حضرت علی علیه السّلام اعتقاد دارند در یک جامعه مطلوب باید به هر شخصی به میزان لیاقت،شایستگی و کارآیی او، ارزش و اهمیت داده شود.اگر کار خارق العادهای انجام شود
باید عامل اصلی آن مورد تشویق و ترفیع قرار گرفته و اگر کوچکترین تخلّفی در هر سطح صورت پذیرید باید عاملین آن تنبیه و مجازات شوند.بنابراین در نظام سیاسی اجتماعی افراد برابر نبوده و برتری هرکس،به میزان خلاقیت و شایستگی اوست.در این صورت،افراد شایسته،به کار خود و تلاش هرچه بیشتر،دلگرمشده و تمام نهادهای اجتماعی کار ویژههای خود را به نحو احسن انجام خواهند داد و بتدریج مدیریتهای ضعیف کنار رفته و مدیریتهای قوی و با کفایت جایگزین خواهند شد.امام علیه السّلام خطاب به مالک در مورد حکومتش میفرماید:
«مبادا نکوکار و بدکار در دیدهات برابر آید که آن،رغبت نکوکار را در نیکی کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید».62
امام علی علیه السّلام معتقد است که در سراسر جامعه و نظام سیاسی از بالا تا پائین باید کنترل دقیق به صورت آشکار و نهان انجام گیرد و میزان و کیفیت کار افراد مورد ارزیابی قرار گرفته و کار مردم به بهترین نوع و در اسرع وقت رسیدگی شود: «سعی در آنچه صلاح عامه مردم است از کمال سعادت است».63
حضرت علی علیه السّلام یکی از خصوصیات مهم دولت را«آگاهی و بیداردلی برای محافظت کارها»64میداند تا کار ناشایست،خلاف قانون و خلاف منافع کشور،در سطح نظام سیاسی انجام نگیرد.گاهی گزارشهای غلط،غرور قدرت یا تملقگویی و چاپلوسی اطرافیان،موجب میشود که رهبران تصور کنند تمام کارها،به نحو احسن در حال انجام است و واقعیت آنچه میگذرد بر رهبران پوشیده میماند.امام علی علیه السّلام بر تمام کارگزاران حکومت خود،از خویش و بیگانه گرفته تا افراد لایق و با تقوی،ناظر و مفتّش،مخفی میگماشت و باز بر این مفتّش مخفی،مفتّش دیگری میگماشت تا بداند اجزای سیستم چگونه کار میکنند و عیوب و ضعف کارها از کجاست و چنان در محاسبه و نظارت بر اعمال آنان،سخت میگرفت که اغلب افراد توان تحمل آن را نداشتند.65
امام علیه السّلام در مورد نظارت بر کارگزاران دولت خطاب به مالک مینویسد:
«پس بر کارهای آنان مراقبدار و جاسوسی راستگو و وفا پیشه برایشان بگمار،که مراقبت نهایی تو در کارهاشان، وادارکننده آنهاست به رعایت امانت و مهربانی است بر رعیت».66
*حضرت علی علیه السّلام یکی از خصوصیات مهم دولت را«آگاهی و بیداردلی برای محافظت کارها»میداند تا کار ناشایست،خلاف قانون و خلاف منافع کشور، در سطح نظام سیاسی انجام نگیرد.
غیر از نظارت شدید حضرت علی علیه السّلام به عنوان رهبر جامعه و حکومت مرکزی بر والیان و حاکمان مناطق،حضرت به طور آشکارا مردم را به عنوان ناظر بر کارکرد آنان معرفی کرده و خطاب به مردم هر منطقه میفرمود،اگر حاکم شما خلافی مرتکب شد او را اطاعت نکرده و مراتب را گزارش دهید.67
از آنجایی که حضرت علی علیه السّلام هرگونه رشد و پیشرفت جامعه را منوط به سلامت نظام سیاسی جامعه و به خصوص نخبگان میدانست،در جهت حفظ این سلامتی از هیچ کوششی فروگذار نکرده و به کوچکترین تخلفی در سیستم اداری با دیده اغماض نمینگریست.امام علیه السّلام بطور مرتب طی نامههایی،رهنمودهای لازم را به کارگزاران خود ارائه میفرمود تا دچار لغزش و خطا نشوند و گاهی آنها را تهدید کرده و مورد عتاب قرار میداد و تمام اینها برای جلوگیری از سهلانگاری و تخلف در نظام بود.امام علیه السّلام در یکی از این نامهها به زیاد ابن ابیه،جانشین حاکم بصره مینویسد:
«و همانا من به خدا سوگند میخورم،سوگندی راست،اگر مرا خبر رسد که تو در فیء مسلمانان اندک یا بسیار،خیانت کردهای،چنان بر تو سخت گیرم که اندکمال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال،و السلام».68
این شدت عمل و قاطعیت امام علیه السّلام را همه میدانستند و به این نکته نیز آگاه بودند که امام علیه السّلام در اینگونه موارد به هیچ وجه انعطافپذیر نیست و آنچه را میگوید عمل میکند.
علی علیه السّلام طی نامهای به«اشعث»حاکم آذربایجان،وی را به تندی مورد خطاب قرار داده و حکومت را نه نانخورش وی، که امانتی بر گردن او میداند و یادآوری میکند که وظیفه تو حفظ امانت است و حق نداری بدون قانون یا دستور،دست به کاری بزنی.69
عبد اللّه بن عباس،پسر عموی حضرت علی علیه السّلام و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و از یاران نزدیک حضرت و بزرگان و معتمدین زمان محسوب میشد.وی که حاکم یکی از ولایات بود مرتکب خلافی شد،امام علیه السّلام نامه طولانی و بسیار تندی خطاب به وی نوشت و در پایان نامه تصریح کرد:
«و اگر بر تو دست یابم،به شمشیرین بزنم که کس را بدان نزدم جز که به آتش درآمد.به خدا اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردی از من روی خوش ندیدندی و به آرزوئی نرسیدندی تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدیدشده نابود گردانم».70
علی علیه السّلام وقتی به بیلیاقیت و تخلف یکی از حکام و مامورینش مطمئن میشد بدون تامل او را عزل کرده، خطاب به وی مینوشت:
«همانان موعظهای از جانب پروردگارتان آمد،پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت و از مردمان چیزی را کم مگذارید و در زمین تباهی مکنید درحالیکه مفسد باشید، آنچه خداوند باقی نهاده از برای شما نکوتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم.هرگاه نامه من به تو رسید آنچه از کار ما در دست توست حفظ کن تا کسی را به سوی تو بفرستم تا آنها را از تو تحویل گیرد.سپس حضرت به سوی آسمان نگریسته میفرمود:بار الها،تو میدانی که من آنها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان ندادهام».71
7-برابری در مقابل قانون
به عقیده حضرت علی علیه السّلام همه در مقابل قوانین یکسان بوده و از حقوق برابر برخوردارند.در برابر قانون،حزب، گروه،طبقه،لباس،ثروت و...نمیتواند موجب تبعیض و برتری افرادی بر افراد دیگر گردد.همین برابری در مقابل قانون و برخورداری از حقوق یکسان،موجب شد که بسیاری از اشراف،متنفذین و بزرگان قبایل،از اطراف حضرت علی علیه السّلام پراکنده شوند.به اعقتاد امام علیه السّلام حتی نخبگان و دستاندرکاران نیز حق ندارند خود را از مردم عادی برتر دانسته و در مقابل قانون از حقوق بیشتری برخوردار گردند.امام علیه السّلام خطاب به مالک میفرماید:
«...و بپرهیز از مقدم داشتن خود،در اموری که مردم در آن مساویند».72
قید جمله به این خاطر است که در برخی امور،مردم به میزان توان،لیاقت و شایستگی خود،بر دیگران برتری دارند و اینگونه موارد باید در قانون تصریح شود.علی علیه السّلام در نامهای به یکی ازاستاندارنش سفارش میکند:
«پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد».73
علی علیه السّلام خود،هیچگونه نابرابری و تبعیض را تحمل نمیکردند و گاهی شخصا دست بکار شده و آن را از بین میبردند.
نجاشی یکی از شعرای معروف زمان و از طرفداران علی علیه السّلام بود.وی در ماه مبارک رمضان مرتکب شرابخواری و روزهخواری شد و حضرت علی علیه السّلام طبق قانون او را حد زد،این کار حضرت موجب پیوستن نجاشی به معاویه گردد74،ولی این کار او هیچگاه نمیتوانست علی علیه السّلام را از اجرای قانون منصرف سازد.
روزی در محکمه عمر،حضرت علی علیه السّلام و شاکی او حضور داشتند.عمر،حضرت را با کنیه«ابو الحسن»خطاب کرد و حضرت علی علیه السّلام ناراحت شد که چرا قاضی،شاکی اسم و امام علیه السّلام را با کنیه صدا زده است،چون باید خطاب قاضی با همه برابر باشد.75
در جامعهای که قانون فقط برای ضعیفان و بیپناهان اجرا شده و اقویا،ثروتمندان،متنفذین،نخبگان و...از آن مستثنی باشند چنین جامعهای هیچگاه به سعادت و کمال نخواهد رسید.حضرت علی علیه السّلام خطاب به عمرین خطاب فرمود:
«سه چیز است که اگر آنها را حفظ کرده و بدانها عمل نمودی تو را از چیزهای دیگر کفایت میکند و اگر آنها را رها کنی هیچ چیز دیگری ترا سود ندهد،عمر پرسید آنها کدامند؟ فرمود:جاری کردن حد بر خویش و بیگانه،حکم کردن براساس کتاب خدا در خشنودی و خشم و بخش کردن عادلانه بین سرخ و سیاه».76
8-فراگیر شدن فرهنگ«گفتگو»و پرهیز از خشونت
مهمترین وجه تمایز انسان با سایر موجودات،قوه عاقله اوست که میتواند به وسیله آن تامل و تفکر کرده و گفتگو نماید.جامعهای که بتواند اختلافات و چالشهای درونی خود را بدون توسل به خشونت و با گفتگو و استدلال حل نماید به مرحله بالای از رشد و تعالی رسیده است.
حضرت علی علیه السّلام هیچگاه حاضر نبود در کاری که به نوعی امکان حل مسالمتآمیز آن وجود دارد به خشونت،جنگ و خونریزی متوسل شود.بارها یاران امام علیه السّلام در برابر مخالفین حکومت یا توهینکنندگان به آن حضرت دست به شمشیر بردند ولی امام علیه السّلام آنها را از این کار منع کردند.77
در تمام تاریخ حکومت علی علیه السّلام حتی یک مورد سراغ نداریم که امام علیه السّلام بدون اتمام حجت و قبل از مباحث عقلی و منطقی دست به شمشیر برده باشد.حتی پس از آنکه جنگ،آخرین راه تشخیص داده میشد در میدان جنگ به یاران خود میفرمود:اول شما شروع نکنید و بگذارید آنها شروع کنند.
در جنگهای جمل،صفین و نهروان،پس از اینکه طرفقین به توافق نرسیده و تصمیم به جنگ گرفته بودند باز در میدان نبرد و قبل از شروع آن،طرف مقابل را به صلح فرا میخواند و گاهی قرآن میفرستاد و پیام میداد که دست از نبرد برداریم و هرچه این قرآن-که مورد قبول طرفین است -حکم کرد بپذیریم.گاهی پیشنهادی دیگری برای مذاکره و عدم اقدام به جنگ ارائه میداد.78در جنگ صفین امام علیه السّلام بارها به معاویه پیام داد که این همه لشکر را من و توبه این صحرا آورده و این همه انسان بخاطر من و تو کشته میشوند،بیا ما دو تن نبرد کنیم،هرکدام پیروز شد برنده جنگ خواهد بود و انسانهای بیگناه کشته نخواهند شد. ولی معاویه هربار سرباز میزد.79
اساس حکومت امام علیه السّلام بر صلح،همزیستی مسالمتآمیز و منطق بود چون توجه به سازندگی داخل از دیدگاه امام علیه السّلام اهمیتی خاص داشت و او میخواست تمام نیروها را صرف اصلاح امور داخلی کشور و اجرای عدالت نماید.اصلاح و سازندگی داخلی کشور فقط در سایه صلح، امنیت و آرامش امکانپذیر است.حضرت خطاب به مالک اشتر مینویسند:
«و از صلحی که دشمن تو را بدان خواند و رضای خدا در آن بود روی متاب که آشتی سربازان تو را آسایش رساند و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند».80
دوری از خشونت و خونریزی،حاکمیت منطق
به عقیده حضرت علی علیه السّلام حکومت حق ندارد به بهای ریختن خون انسانها،پایههای خود را تحکیم بخشد. امام علیه السّلام حتی جایز میداند که اصل نظام و حکومت از بین برود ولی خون ناحقی برای حفظ آن به زمین ریخته نشود اگرچه خون ناحق خود موجب سقوط حکومت میشود.81
به نظر علی علیه السّلام،نظام و حکومت باید از هرگونه ظلم و ستیم پرهیز کرده و هیچگاه با تندی و خشونت با مردم مواجه نشود.امام علیه السّلام ضمن نامهای به زیاد ابن ابیه حاکم فارس و شهرهای تابعه نوشت:
«کار به عدالت کن و از ستم و بیداد پرهیز،که ستم رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری شمشیر را در میان آرد».82
به عقیده امام علیه السّلام،در یک جامعهء مطلوب باید امنیت و آسایش برای همگان فراهم شود تا در سایه انسجام و همدلی،جامعه بتواند در ابعاد گوناگون،مسیر رشد و ترقی خود را طی کند.چنین امنیتی هنگامی ایجاد میشود که نظام سیاسی عدل را در سطح سیستم پیاده کرده و ظلم و ستم در هر سطحی از بین رفته باشد.
خوارج تندروترین گروه مخالف امام علی علیه السّلام بودند که دست به قیام مسلحانه زدند،امام علیه السّلام برای بحث با آنها ابن عباس را فرستاد،بعد خودش به اردوگاه آنان رفته و به بحث و گفتگوی منطقی،برای قانع کردن آنان پرداخت.83بارها امام علیه السّلام نمایندگانی فرستاد تا با مذاکره،آنان را از خونریزی باز دارد.پس از پذیرش حکمیت در جنگ صفین،بسیاری از موافقان و مخالفان،به شدت به حضرت انتقاد کرده و سیاستهای او را زیر سؤال میبردند و امام علیه السّلام با سعه صدر کامل و یا برهانهای عقلانی و منطقی و استناد به اصولی که خود آنان معتقد بودند،پاسخ آنها را میداد.84
ملایمت و عطوفت نظام سیاسی
امام علی علیه السّلام اصل و جوهره سیاست را ملایمت و همواری دانسته85و ابزار ریاست را فراخ سنگی(سعه صدر)ذکر میکنند.86طبیعی است که سعه صدر رؤسا و نخبگان در تحمل عقاید مخالف و افکار و اندیشههای متعارض با آنان است.حکومت باید با مهر و عطوفت با مردم برخورد کرده تا در سایه آن مردم بیشتر احساس امنیت و آرامش کرده و با دلگرمی بیشتری به سازندگی مشغول شوند و محبت به حکومت نیز در دل آنان،ریشه گیرد.نظام سیاسی باید با حفظ حالت پدرانه نسبت به ملت،عفو و اغماض را پیشه خود ساخته و اشتباهات و خطاهای مردم نسبت به خود را نادیده بگیرد.حضرت علی علیه السّلام خطاب به مالک اشتر میفرماید:
«و مهربانی بر رعیت را برای دل خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان...،چه رعیت،دو دستهاند:دستهای برادر دینی تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند.گناهی از ایشان سر میزند،یا علتهایی بر آنان عارض میشود،یا خواسته و ناخواسته، خطایی بر دستشان میرود.به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر،چنانکه دوست داری خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید...و بر بخشش پشیمان مشو و بر کیفر شادی مکن و به خشمی که توانی خود را از آن برهانی مشتاب و مگو مرا فرمودهاند و من میفرمایم و اطاعت امر را میپایم [توقع دارم]».87
آنچه از دیدگاههای حضرت علی علیه السّلام در مورد چشمپوشی حاکم از خطاهای مردم برداشت میشود نه خطاهایی است که حساب آنها بین انسان و خداست و نه آنها که موجب جاری شدن حد میشوند.بلکه خطاها و اشتباهاتی که مردم در مورد نظام حکومت و مسائل سیاسی مرتکب میشوند و حکومت باید از خطاها و اشتباهات سیاسی مردم چشمپوشی کند.
حضرت علی علیه السّلام به نخبگان سفارش میکند که هنگام غضب باید خشم خود را فروخورند و هنگام اقتدار و توانایی عفو و بخشش کنند تا عاقبت کار آنان نیکو باشد.88
بنابراین سیستم سیاسی باید از اعمال خشونت و تندی در هر موردی و به هر بهانهای بپرهیزد و مردم-اگرچه مرتکب خشونت شوند-باید همیشه مورد لطف حکومت باشند و با مذاکره و تبادل افکار و اندیشهها،اختلافات میان آنان حل شود.امام علیه السّلام ضمن صدور دستورات فراواین خطاب به والیان خود در ایجاد روحیات عقلی و منطقی در سطح سیستم و پرهیز از خشونت خشم و غضب،تلاش مینمود. امام علیه السّلام هنگامی که عبد الله بن عباس را در بصره به جای خود گمارد خطاب به وی فرمود:
«با مردم گشادهرو باش آنگاه کنه آنان را ببینی،یا درباره انان حکمی دهی یا در مجلس ایشان نشینی.از خشم بپرهیز که نشانه سبکی سر است و شیطان آن را راهبر است».89
هنگامی که حضرت علی علیه السّلام حکومت مصر را به محمد پسر ابو بکر داد خطاب به وی نوشت:
«با آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشادهرو و به یک چشم بنگر به همگان،خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند».90
ملایمت،خوشرویی و عدم خشونت،دو اصل تغییر ناپذیر در سیاست علی علیه السّلام بود.حاکمانی میتوانند این دو اصل را بکار گیرند که از شخصیت والا برخوردار بوده و نخوت و غرور قدرت شخصیت آنها را تسخیر نکرده باشد.
9-محوریت حرمت انسانی و ارزشهای الهی در نظام اقتصادی
یکی از مهمترین اهداف حضرت علی علیه السّلام در حکومتش، ساختن جامعهای با اقتصادی سالم،درآمد بالا و دارای عمران و آبادانی بود که مردم با برخورداری از رفاه نسبی،به معنویات،رشد کمالات و بالا بردن سطح فرهنگ و آگاهی خود بپردازند.در برنامهها و شاخصهای اقتصادی امام علی علیه السّلام،«انسان»بارزترین و مهمترین جایگاه را از آن خود ساخته است،تمام برنامهها در جهت رشد،توسعه و کمال جامعه و حول محور انسان و سعادت او میچرخد که بخشهای اقتصادی آن را در این مبحث مورد بررسی قرار خواهیم داد.
الف)فقر و نقش آن در انحطاط جامعه
درشرع مقدس اسلام فقر ضد ارزش است و امام علی علیه السّلام نمیپذیرند که از نظر آماری درآمد سرانه کشور بالا باشد ولی گروهی از مردم در فقر زندگی کرده یا از امکانات تربیتی،آموزشی،بهداشتی و...محروم باشند و کشور از عمران و آبادانی چندانی برخوردار نباشد.به عقیده حضرت علی علیه السّلام علیهم السّلام«فقر بزرگترین مرگ است».91
*جامعهای که بتواند اختلافات و چالشهای درونی خود را بدون توسل به خشونت و با گفتگو و استدلال حل نماید به مرحله بالایی از رشد و تعالی رسیده است.
شکی نیست که یک جامعه فقیر جامعه مردهای است که هیچگونه تحرک و نشاطی در جهت رشد،توسعه،کمال و شکوفایی اندیشهها ندارد.امام علی علیه السّلام به فرزندش محمد حنفیه فرمود:
«ای پسرم،از فقر بر تو ترسانم،پس،از آن به خدا پناه ببر که فقر دین را زیان[نقصان]میرساند و عقل را سرگردان مینماید و دشمنی پدید میآورد».92
به عقیده امام علی علیه السّلام کسی که فقیر است از نظر دین و ایمان و کمالات معنوی نمیتواند به مراحل بالا برسد.فقر عقل را سرگردان مینماید.عقل سرگردان،چگونه قادر است برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی متمرکز شده و راههای علم و پیشرفت را طی نماید.فقر،دشمنی پدید میآورد و با وجود دشمنی بین مردم،آسایش،آرامش و امنیت که از ضروریات اولیه گام نهادن در راه توسعه،تکامل و تعالی هستند از بین میروند.در نتیجه،جامعه برای همیشه در جهل و عقبماندگی خواهد ماند.
یکی از دلایل مذمومیت فقر این است که شخصیت انسان را ضایع کرده و تحقیر مینماید.انسان دچار صفات زشت اخلاقی شده و مکمن است به ستایش و چاپلوسی یا نکوهش بیمورد افراد بپردازد.امام علیه السّلام برای نجات از فقر به درگاه خدا پناه برده،میفرمایند:
«خدایا به توانگری آبرویم را نگاه دارو به تنگدستی حرمتم را ضایع مگذار تا روزی خواهم از بندگان روزی خوارت و مهربانی جویم از آفریدگان بدکردارت و به ستودن کسی مبتلا شوم که به من عطایی ارزانی داشته و به نکوهیدن آن کس فریفته گردم که بخشش خود را از من بازداشته».93
حضرت علی علیه السّلام«قبر را بهتر از فقر»94میداند،چرا که در قبر انسان دچار ذلت و خواری نمیشود ولی فقر،بدتر از آن را نیز به دنبال خواهد داشت.از آنجا که حفظ گوهر شخصیت،عزت و مناعت طبع انسانها از رئوس برنامههای حضرت علی علیه السّلام بود،امام علیه السّلام برنامههای وسیعی را برای ریشهکن ساختن فقر آغاز کرد تا هم در بعد فردی انسانها نشاط،خلاقیت،شادابی و امید به زندگی را دریابند و هم اثرات اینها در بعد اجتماعی ظاهر شده و جامعه به سوی رشد،توسعه و کمال حرکت نماید.
به عقیده امام علیه السّلام،کمکهای مقطعی به نیازمندان،اگرچه کار پسندیدهای است ولی کار اساسی نیست؛به همین دلیل دستوراتی به مالک اشتر صادر میفرمایند که معضل فقر را برای همیشه حل کند یعنی؛افراد نیازمندی که قادر به کار نیستند برای همیشه تحت پوشش دولت درآیند تا بتوانند با اطمینان خاطر از مستمری خود به دیگر برنامههای زندگی بپردازند و اگر امکان نجات ایشان از فقر وجود دارد،دولت باید هرچه زودتر به این کار اقدام ورزد.95
ب)تقدم حرمت انسانی بر درآمد اقتصادی
یکی از منابع درآمد دولت،مالیات است.هدف از گرفتن مالیات بهبود اوضاع اقتصادی و رسیدگی به نیازهای جامعه است.امام علی علیه السّلام«فقر را بلا و فراخی مال را یکی از نعمتهای خدا»96میداند.امام علیه السّلام همیشه سعی میکرد مردم را از این نعمت بهرهمند ساخته،تا سطح زندگی اقتصادی مردم بالا برود،سپس با گرفتن مالیات از آنان دیگر *حضرت علی علیه السّلام مردم را به اطاعت عقلانی از زمامداران و نظام سیاسی ترغیب میفرمود.این اطاعت مشروط به این است که زمامداران از راه درست در عملکرد خود،منحرف نشده و به وظایف و تعهدات خویش دقیقا عمل نمایند.
نابسامانیهای اقتصادی جامعه را اصلاح نماید.بنابراین، امام علیه السّلام بیش از آنچه به گرفتن مالیات توجه نشان دهد به بهبود وضع مردم و بالا رفتن تولیدات آنها توجه میکرد.97
در مورد روش گرفتن مالیات و نوع برخورد مامورین دولتی با مردم،امام علیه السّلام دستورات ارزشمندی خطاب به مامورین مالیات صادر فرموده که در تمام آنها شخصیت و عزت نفس مردم حفظ شده و خدشهدار شدن طبع بلند آنها به شدت نهی شده است.به عقیده امام علیه السّلام تمام کارگزاران دولت خدمتگزار مردمند و حق درشتی و فخرفروشی نسبت به آنان را ندارند.حضرت در یکی از برنامههای خود98 راهکارهای عملی این امر را به مامورین نشان میدهد.
دستور العمل فوق بیانگر یک برخورد انسانی است و برخورد انسانی زمان و مکان نمیشناسد.هر،چند نامه فوق فرمانی ساده برای گرفتن مالیات است ولی در آن صدها نکته اخلاقی و انسانی نهفته است که رهبران سیاسی باید آن را در هر زمان و مکانی مورد توجه قرار دهند؛آنچه در این نامه موج میزند اخلاق،انسانیت،متانت و احترام به شخصیت انسانهاست.
بدون شک مهمترین مسئله در هر جامعهای حکمرانی طبیعی است هر نظام سیاسی با این متانت و وقار و با این نمطق با مردم خود روبرو شود،نوعی محبت،دلسوزی و احساس مؤولیت در مردم ایجاد میکند که آماده هرگونه فداکاری در راه کشور و نظام سیاسی آن میگردند.امام علیه السّلام در نامهای دیگر به یکی از مامورین مالیات،99او را فرمان میدهد که زیردستان خود را نرنجاند و آنها را دروغگو ندانسته و به خاطر امیر بودن،روی از آنان برنگرداند.اگرچه امام علیه السّلام میدانست که ممکن است مردم برای ندادن مالیات دروغ هم بگویند ولی امام علیه السّلام میخواهد با عدم اذیت و بدون رنجش مردم،احساس امنیت و آرامش روانی در آنها به وجود آید،به فرض که چند بار هم دروغ بگویند ولی حس اعتماد به آنها موجب میشود که دفعات بعدی در خود احساس شخصیت کرده و دروغ نگویند.ارزش تربیت این چنینی مردم،بسیار بالاتر از مالیاتی است که با اتهام به آنها و تفتیش اموال گرفته شود.
بنابراین در گرفتن مالیات که مهمترین رکن درآمد دولت بود،حفظ شخصیت مردم و وارد نکردن فشار مالی بر آنان،در او لویت اول قرار داشت.امام علیه السّلام ترجیح میداد که درآمد ملی پایین بیاید ولی حاضر نبود شخصیت انسانی لکهدار شده یا فردی دروغگو معرفی شود یا کسی مورد توهین قرار گیرد.100
10-مبارزه با ظلم و ستم
در راستای تربیت مردم و افزایش سطح شعور و آگاهی آنها،حضرت علی علیه السّلام مردم را به اطاعت عقلایی از زمامداران و نظام سیاسی ترغیب میفرمود.این اطاعت مشروط به این است که زمامداران از راه درست در عملکرد خود،منحرف نشده و به وظایف و تعهدات خویش دقیقا عمل نمایند.حضرت علی علیه السّلام معتقد است اگر نخبگان به وظایف خویش عمل نکرده،از راه راست منحرف شوند و دانسته یا ندانسته به ستم در سطح سیستم و جامعه بپردازند، مردم نه تنها نباید از آنها اطاعت کنند،بلکه باید با دل،زبان، قلم،بیان و به هر نحو ممکن به هدایت یا مخالفت با آنان برخیزند،تا بالاخره یا امور به اصلاح گراید یا اینکه نخبگان قدرت را ترک گفته و افراد لایقتری جایگزین آنان گردند.
حضرت علی علیه السّلام صریحا میفرماید:
«قدرتمند را در ظلم و ضرر رساندن به ضعیف اطاعت نکن».101
امام علی علیه السّلام بالاترین و برترین سخن را،سخن عدل نزد حاکم و زمامدار ظالم میداند.102بنابراین اگر نخبگان کشوری به ظلم و ستم بگرایند یا عملی برخلاف قانون انجام دهند،باید از آنها اطاعت نشود و حتی مورد بازخواست قرار گرفته تا از کار بر کنار شوند.103
11-همسانی زندگی مادی رهبران با عموم مردم
حضرت علی علیه السّلام معتقدند زندگی مادی و شخصی رهبران و مدیران،باید همانند زندگی ضعیفترین مردم باشد.امام علیه السّلام میفرمایند:
«بر رهبران حق است که در خوراک و پوشاک،همانند ضعیفترین مردم رفتار نموده از هیچ چیز اضافی که آنان قادر به تهیه آن نیستند برخوردار نباشند.تا فقرا با دیدن رهبران،در آنچه هستند از خدا راضی باشند و ثروتمندان با دیدن آنان شکر و تواضعشان بیشتر شود».104
اگر زندگی رهبران همانند زندگی اقشار پایین جامعه باشد،بینش صحیح و واقعگرایانه،از اجتماعی که رهبری آن را به عهده دارند پیدا کرده و تصمیمگیریها و سیاستگذاریهایی را دنبال میکنند که بتواند سطح مادی زندگی مردم را بالا برده و رفاه اقتصادی نسبی در جامعه ایجاد نماید و اگر اجرای هیچ سیاستی در جهت بهبود وضع اقتصادی مردم ممکن نباشد،همانند بودن زندگی نخبگان با ضعیفترین مردم،حداقل این فایده را خواهد داشت که تحمل فقر و مشکلات برای مردم آسان شده و تا حد زیادی از اثرات منفی روانی و فرهنگی آن مصون میمانند.
حضرت علی علیه السّلام در خطبهای دیگر میفرماید:
«خدای تعالی به پیشوایان حق واچب گردانیده که خود *حضرت علی علیه السّلام معتقد است نخبگان باید به حدی نسبت به مال دنیا و تجملات بیاعتنا باشند که وجود،فراوانی یا عدم وجود آن،کمترین تأثیری بر شخصیت آنها باقی نگذارد.
را با مردمان تنگدست برابر نهند تا اینکه فقیر و تنگدست را پریشانیش فشار نیاورده،نگران نسازد».105
در جامعهای که مدیران آن همانند مردم سطح پایین کشور زندگی کنند.گذشته از پایین آمدن سطح توقع و انتظارات مردم،نوعی علاقه و همبستگی عاطفی و احساس یگانگی بین مردم و نخبگان ایجاد میشود.تمام اینها به تربیت و شخصیت نخبگان بستگی دارد.به عقیده حضرت علی علیه السّلام:«حاکم باید آنچه را برای خود میپسندد و اختیار میکند برای مردمان زیر دستش نیز بپسندد».106
حضرت علی علیه السّلام معتقد است نخبگان باید به حدی نسبت به مال دنیا و تجملات بیاعتنا باشند که وجود، فراوانی یا عدم وجود آن،کمترین تأثیری بر شخصیت آنها باقی نگذارد.رهبران نه تنها در زندگی مادی،بلکه در مسائل معنوی و عبادات دستهجمعی نیز باید حال ضعیفترین مردم را مورد توجه قرار دهند و این از مصادیق رعایت حقوق ضعیفترین مردم است.107
تاریخ نشان میدهد حضرت علی علیه السّلام علاوه بر اینکه در پی مال دنیا،ثروت و تجملات زندگی حتی اموال و داراییهای خود را بین فقرا تقسیم کرده و زندگی او در حد ضعیفترین مردم جامعه و حتی پایینتر بود.گاهی امام علیه السّلام اموال و املاکی را که از دسترنج خودش به دست میآورد،به امور عام المنفعه اختصاص داده یا وقف میکردند و این در حالی بود که در مورد پیراهن خودش میفرماید:
«به خدا که اینجامهء پشمین خود را چندان پینه کردم که از پینهکننده شرمساری میبرم».108
هزینه شخصی حضرت علی علیه السّلام از مدینه و از نخلستانهایی که در ینبع خود به بار آورده بود میآمد و با آن به مردم نان و گوشت میخوراند و خودش نان و خرما و زیتون میل میفرمود.109
«عقبه علقمه»گوید:نزد علی علیه السّلام آمدم،پیش روی آن حضرت ماست ترشیدهای بود که بوی ترش آن مرا آزار میداد و چند تکه نان خشکیده کنار آن بود!گفتم:ای امیر مومنان!این غذا را میخوری؟
*امام علی علیه السّلام بالاترین و برترین سخن را،سخن عدل نزد حاکم و زمامدار ظالم میداند.بنابراین اگر نخبگان کشوری به ظلم و ستم بگرایند یا عملی برخلاف قانون انجام دهند،باید از آنها اطاعت نشود و حتی مورد بازخواست فرار گرفته تا از کار برکنار شوند.
فرمود:رسول خدا خوراکی از این کمتر میخورد.110
از امام صادق علیه السّلام نقل است که فرمود:علی علیه السّلام هزار بنده از دسترنج خود آزاد کرد،حلوای او فقط خرما و ماست بود و لباسهایش از کرباس.111
پس از جنگ جمل هنگامی که حضرت علی علیه السّلام عزم بازگشت به کوفه کرد،میان مردم بصره به پاخاست و فرمود:
«ای مردم بصره!چه ایرادی میخواهید بر من بگیرید؟ سپس به لباس خود اشاره کرده فرمود:
به خدا سوگند این بافته خانواده من است،ای مردم بصره بر من چه عیبی میگیرید؟و با اشاره به کیسهای که در دست داشت فرمود:
به خدا سوگند این خوراک من است و از غلات خودم در مدینه است و اگر از پیش شما با چیزی بیشتر از این که میبینید بیرون بروم و در پیشگاه خداوند از خیانتکاران شمرده شوم».112
«بکر بن عیسی»گوید:علی علیه السّلام همیشه میفرمود:
ای اهل کوفه!اگر از نزد شما بیرون شدم و جز وسایل شخصی زندگی و بارکش و غلام خود،چیزی با خود بردم به شما خیانت کردهام!113چنین زندگی مادی را پیشه خود ساختن نیاز به یک بینش و درک عمیق از دنیا و آخرت و همت و اراده پولادین دارد،که شاید در طول تاریخ کمتر کسی بتواند به آن دست یابد.
به نظر حضرت علی علیه السّلام نخبگان حتی حق ندارند در میهمانیها و بر سر سفرههای رنگینی حاضر شوند که گرسنگان جامعه در آنجایی ندارند و در فقر و بدبختی خود غوطهورند.«عثمان ابن حنیف»حاکم بصره و یکی از یاران بزرگ و باوفای علی علیه السّلام بود.وی در میهمانی یکی از اهالی بصره شرکت کرده درحالیکه نه آن مال حرام بود و نه آن کار خلاف،امام علیه السّلام خطاب به وی نوشت:
«اما بعد،پسر حنیف،به من خبر رسیده است که مردی از جوانان بصره تو را بر خوانی خوانده است و تو بدانجا شتافتهای خوردنیهای نیکو برایت آوردهاند و پیدرپی کاسهها پیشت نهاده،گمان نمیکردم تو میهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندشان به جفا رانده است و بینیازشان خوانده».114
به عقیده علی علیه السّلام اگر گرسنهای در کشور وجود داشته باشد سزاوار است که حاکم،شب را سیر نخوابد و به فکر او باشد.از نظر علی علیه السّلام حاکمانی که فقط به فکر دنیا بوده و در فکر شکمپرستی و ارضای غرائز خود هستند هیچ فرقی با چارپایان نداشته و باید روز قیامت در مقابل ملت خود پاسخگو باشند.حضرت علی علیه السّلام در ادامه نامهء فوق نکات بسیار مهم و قابل توجهی در مورد زندگی مادی و دنیاگرایی مردم و رهبران متذکر میشوند که مطالعهء آن بسیار تکان دهنده و تأثرگذار است.
(1)-محمد باقر مجلسی،بحار الانوار،تصحیح محمد باقر المحمودی،(تهران:وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی،1368 ه ش)ج 33،ص 144.
(2)-عبد الواحد الامری التمیمی،غرر الحکم و درر الکلم، (بیروت:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،1407 هـ ق،1987 م)ج 1، ص 152.
(3)-نهج البلاغه،سید جعفر شهیدی،(تهران:انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،1371)قصار 161،ص 391.
(4)-همان،قصار 113،ص 380 و قصار 54،ص 370.
(5)-همان،قصار 211،ص 397.
(6)-همان،قصار 173 ص 392.
(7)-همان،نامهء 53،ص 328.
(8)-همان،ص 332.
(9)-همان،ص 329.
(10)-ر.ک.محمود سریع القلم،«نخبگان و توسعه»،روزنامه همشهری،شماره 530،دوم آبانماه 1373،ص 6.
(11)-نهج البلاغه،پیشین،خطبهء 216،ص 250.
(12)-عز الدین علی بن اثیر،الکامل فی التاریخ،(بیروت، دار صادر،دار بیروت،1385 هـ ق 1965/م)،ج 3،ص 190 و
قمحمد بن جریر الطبری،تاریخ الطبری(بیروت:مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،1879 م)،ج 3،ص 450.
(13)-نهج البلاغه،پیشین،خطبه 216،ص 248.
(14)-همان،نامهء 53،ص 325.
(15)-همان،خطبهء 40،ص 39.
(16)-همان،نامهء 50،ص 323 و خطبهء 105 ص 98.
(17)-همان،نامه 50،ص 323.
(18)-همان،خطبه 216،ص 248.
(19)-رسول جعفریان،حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، (تهران:مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی،1372)،ج 1،ص 58.
(20)-نهج البلاغه،پیشین،خطبهء 136،ص 134.
(21)-محمد بن ابی الفتح،ثمرات الانوار،(تبریز،چاپخانه شرکت چاپ کتاب،1339)،ص 260.
(22)-محمد بن یعقوب اسحاق کلینی،الروضة من الکافی،(تهران:مکتبه الاسلامیه،1382 هـ ق)ج 1،ص 96-95.
(23)-محمد مهدی شمس الدین،جستجویی در نهج البلاغه، محمود عابدی،(تهران:بنیاد نهج البلاغه،1361)،ص 202.
(24)-نهج البلاغه،پیشین،خطبهء 14،ص 16.
(25)-همان،خطبه 105،ص 98.
(26)-همان،خطبهء 206،ص 240.
(27)-احمد بن ابی یعقوب،تاریخ الیعقوبی(بیروت؛دار صادر)،ج 2،ص 210.ترجمهء همین اثر:تاریخ یعقوبی،محمد ابراهیم آیتی،(تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،1366)، ج 2،ص 133.
(28)-نهج البلاغه،پیشین،نامهء 53،ص 340.
(29)-همان،خطبهء 216،ص 50-249.
(30)-همان،قصار 37،ص 366.
(31)-همان،نامهء 31،ص 304.
(32)-جورج جرداق،الامام علی(ع)صوت العدالة الانسانیة، (بیروت،دار مکتبة الحیاة،1970 م)،ج 1،ص 168.
(33)-همان،ج 2،ص 289.
(34)-نهج البلاغه،پیشین،خطبهء 208،ص 241.
(35)-نصر ابن مزاحم المنقری،پیکار صفین،پرویز اتابکی،(تهران:انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،1370) ص 162.
(36)-نهج البلاغه:پیشین،خطبهء 176،ص 185.
(37)-نهج البلاغه:پیشین،خطبهء 172،ص 173 و عباس محمود العقاد،پیشین،ص 29.
(38)-ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم،(بیروت:دار احیاء التروت العربی،1385 هـ ق، 1965 م)،ج 15،ص 99-98.
(39)-نهج البلاغه:پیشین،خطبهء 217،ص 250.
(40)-همان،نامهء 53،ص 328.
(41)-نگاه کنید به:محمد بن محمد بن نعمان،الشیخ المفید، الجمل،تحقیق السید علی میر شریفی(قم:مکتب الاعلام الاسلامی 1371، هـ ق)ص 166.
(42)-نهج البلاغه:پیشین،نامهء 70،ص 354.
(43)-ابو الحسن علی ابن حسین المسعودی،مروج الذهب، (بیروت:دار الاندلس)ج 2،ص 405.
(44)-نهج البلاغه:پیشین،قصار 420،ص 473.
(45)-محمود صلواتی،خارجیگری،(تهران:نشر دانش، 1365)،ص 150-114.
(46)-همان.
(47)-حسن صدر،مرد نامتناهی،(تهران:انتشارات امیر کبیر 1361)،ص 126.
(48)-احمد بن ابی یعقوب،تاریخ بعقوبی محمد ابراهیم آیتی پیشین ج 2،ص 75،و ابن اثیر،پیشین،ج 3،ص 320.
(49)-الشیخ محمد باقر المحمودی،نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه،(بیروت،موسسه التضا من الفکری 1385 هـ ق 1965.م)ج 1،خطبههای 30-32،ص 153-127.
(50)-ابن عبد الله محمد بن محمد بن نعمان،الشیخ المفید، پیشین،ص 143.
(51)-همان،ص 317-416.
(52)-جورج جرداق،پیشین،ج 1،ص 153.
(53)-نهج البلاغه:پیشین،خطبهء 216،ص 248.
(54)-همان،خطبهء 174،ص 179.
(55)-عبد الکریم بن محمد یحیی قزوینی،بقا و زوال دولت، به کوشش رسول جعفریان،(قم:انتشارات کتابخانه عمومی آیت ا... العظمی مرعشی نجفی،1371)،ص 67.
(56)-همان،ص 84.
(57)-همان،ص 70.
(58)-جمال الدین محمد خوانساری،شرح غرر الحکم و درر الکلم،(تهران:انشتارات دانشگاه تهران،1360)ج 1،ص 18.
(59)-نهج البلاغه:پیشین،نامهء 53،ص 332.
(60)-همان،ص 334.
(61)-همان،ص 332.
(62)-همان،نامهء 53،ص 328.
(63)-عبد الکریم بن محمد یحیی قزوینی،پیشین،ص 57.
(64)-همان.
(65)-سید اسماعیل رسولزاده،قضاوتها و حکومت عدالت خواهی علی ابن ابیطالب علیه السّلام،(تهران:انتشارات یاسین،چاپ دوم،1369)،ص 120.
(66)-نهج البلاغه:پیشین،نامهء 53،ص 333.
(67)-محمد بن محمد بن نعمان،الشیخ المفید،پیشین،ص 420.
(68)-همان،نامهء 20،ص 283.
(69)-همان،نامه 5،ص 274.
(70)-همان،نامهء 41،ص 313.
(71)-الشیخ محمد باقر المحمودی،پیشین،ج 4،ص 144.
(72)-نهج البلاغه:پیشین،نامهء 53،ص 340.
(73)-همان،نامهء 59،ص 344.
(74)-ابی عبد الله محمد بن محمد بن نعمان،الشیخ المفید، پیشین،ص 177 و ابو الحسن علی بن حسین مسعودی،مروج الذهب،ابو القاسم پاینده،(تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،1370)،ج 2،ص 334.
(75)-ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات،(تهران:انتشارات انجمن آثار ملی،1355)،ج 2،ص 533.
(76)-سید اسماعیل رسولزاده،پیشین،ص 210.
(77)-احمد بن ابی یعقوب،پیشین،ص 208.
(78)-ر.ک.مبحث آزادیهای سیاسی.
(79)-همان،ص 19 و ابو الحسن علی بن حسین مسعودی، پیشین،ج ص 763 و 718 و احمد بن ابی یعقوب،ص 182 و 94.
(80)-نصر بن مزاحم المنقری،پیشین،ص 75 و 432 و 530.
(81)-نهج البلاغه:پیشین،نامهء 53،ص 338.
(82)-همان،ص 339.
(83)-همان،قصار 276،ص 445.
(84)-همان،خطبهء 122،ص 120.
(85)-همان،خطبهء 125،ص 123.
(86)-عبد الکریم بن محمد یحیی قزوینی،پیشین،ص 40.
(87)-نهج البلاغه:پیشین،قصار 174،ص 392.
(88)-همان،نامهء 53،ص 326.
(89)-عبد الکریم بن محمد یحیی قزوینی،پیشین،ص 36.
(90)-نهج البلاغه:پیشین،نامهء 76،ص 358.
(91).همان،نامهء 27،ص 289.
(92)-نهج البلاغه:پیشین،قصار 163،¸ 391.
(93)-همان،قصار 319،ص 419.
(94)-همان،خطبهء 225،ص 260.
(95)-ثقة الاسلام ابن جعفر محمد بن یعقوب الکلینی،روضة الکافی،تحقیق:الشیخ محمد جواد الفقیه،(بیروت:دار الاضواء، 1413 هـ ق،1992)ص 18.
(96)-علی انصاریان،قانون اساسی حکومت امام علی علیه السّلام، (تهران:بنیاد نهج البلاغه،چاپ اول،1359)،ص 24 و نهج البلاغه،پیشین،نامهء 53،ص 6-335.
(97)-نهج البلاغه:پیشین،قصار 388،ص 431.
(98)-ر.ک.نهج البلاغه:پیشین،نامه 53،ص 333.
(99)-همان،نامهء 53،ص 337.
(100)-همان،نامه 26،ص 288.
(101)-همان،نامه 51،ص 324.
(102)-عبد الکریم بن محمد یحیی قزوینی،پیشین،ص 73.
(103)-نهج البلاغه:پیشین،قصار 374،ص 429.
(104)-همان،قصار 374،ص 328.
(105)-الشیخ محمد باقر المحمودی،پیشین،ج 2،ص 49.
(106)-نهج البلاغه،فیض الاسلام،(تهران:مرکز نشر آثار فیض الاسلام،1365)خطبهء 200،ص 664.
(107)-عبد الکریم بن محمد یحیی قزوینی،پیشین،ص 57.
(108)-نهج البلاغه،سید جعفر شهری،پیشین،نامه 53،ص 337.
(109)-همان،خطبهء 160،ص 163.
(110)-ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی اصفهانی،پیشین، ج 1،ص 68.
(111)-همان،ص 84.
(112)-همان،ص 92.
(113)-محمد بن محمد بن نعمان،الجمل،پیشین،ص 422.
(114)-ابو اسحاق محمد بن ثقفی کوفی اصفهانی،پیشین،ص 68.
(115)-نهج البلاغه:پیشین،نامهء 45،ص 317.
https://andishahfarda.blogsky.com/1392/02/16/post-94/