شرح دعای اللّهمّ عَرّفنی نفسک | ۵

بخش اول: لغات دعا | ۴
نفس لوّامه
«نفس لوّامه» عبارت است از نفسی که صاحب خود را بر گناهی که از او صادر شده و بر آنچه از منافع حقیقی و کمالات انسانی و درجات اخروی از او فوت میشود، ملامت مینماید.
و این از علایم ایمان است که اگر از شخص گناهی صادر شود و پشیمان نگردد، به حکم:
«مَنْ لَمْ یَنْدُمْ عَلی ذَنْبٍ ارْتَکَبَهُ فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ»؛[١]
«کسی که پشیمان نشود از گناهی که مرتکب شده، مؤمن نیست».
و اگر پشیمان شود، لازمه آن، ملامت و سرزنش نفس است بر گناهی که از او صادر شده است.
و نیز در روایت است: مؤمن گناه خود را مانند صخره و سنگ بزرگی میبیند که میترسد بر او فرود آید، و کافر گناه را مثل مگسی میبیند که بر بینی او نشسته باشد.
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَری ذَنْبَهُ کَأَنَّهُّ صَخْرَةٌ یَخافُ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِ، وَإِنَّ الْکافِرَ یَری ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ ذُبابٌ مَرَّ عَلی أَنْفِهِ».[٢]
و این نفس لوّامه همان نفسی است که در قرآن مجید میفرماید:
﴿وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ﴾؛[٣]
«نه سوگند به نفسی که بسیار ملامتکننده است».
به هر حال از آیات و روایات، مدح نفس لوامه استفاده میشود و صاحب چنین نفسی باید آن را علامت بیداری وجدان و آگاهی باطن و ضمیر و غنیمت بداند و در نیل به مراتب بالاتر تلاش کند.
نفس مطمئنّه
«نفس مطمئنه» نفسی است که صاحب آن به عقاید حقّه و ثواب و عقاب اطمینان یافته و آرامش دارد، چنانکه امیرالمؤمنین (ع) در وصف اهل تقوا میفرماید:
«فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُعَذَّبُونَ»؛[٤]
«پرهیزکاران نسبت به بهشت مانند کسانی هستند که آن را دیده و به نعمت آن نایل شده باشند و نسبت به آتش، مانند کسانی هستند که آن را دیده و در آن معذب شده باشند».
و در روایتی که مربوط به جوانی از انصار است (برحسب بعضی روایات حارثة بن مالک انصاری نام داشت) نیز نظیر همین جمله هست.
این حال اطمینان نفس که از آثار یقین است، از شئون ممتاز نفس است و درجات سعادت بستگی به درجات این اطمینان دارد و از شئون آن، رضا و تسلیم و توکّل و تفویض است که شرح آن در اینجا اطاله کلام و زاید بر مقام شمرده میشود.
این مقام است که به موجب قرآن مجید، صاحبش به خطاب:
﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾؛[٥]
«ای نفسی قدسی و دل آرام (به یاد خدا) امروز به حضور پروردگارت بازآی که تو خشنود (به نعمتهای ابدی او) و او راضی از (اعمال نیک توست)، بازآی و در صف بندگان خاص من درآی و در بهشت (رضوان) من داخل شو».
سرافراز میشود، چنانکه در الکافی است که از حضرت امام صادق(ع) سؤال شد:
«هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلی قَبْضِ رُوحِهِ»؛[٦]
«آیا مؤمن بر قبض روحش اکراه میشود؟».
فرمود: «لا والله؛ نه به خدا سوگند! به تحقیق وقتی ملکالموت برای قبض روح او میآید، جزع و بیتابی میکند. ملکالموت به او میگوید: جزع نکن به خدا سوگند من به تو مهربانتر از پدرت هستم اگر حاضر بود. سپس میگوید: نگاه کن! نگاه میکند انوار محمّد (ص) و علی و فاطمه زهرا و حسن و حسین و سایر ائمه (ع) را میبیند. ملکالموت به او میگوید: اینها هستند رفقای تو در بهشت، در این حالت هیچچیزی برای او از قبض روحش خوشایندتر نیست».
بدیهی است این نفس مطمئنه نیز مراتب متعددی دارد، چنانکه یقین نیز دارای مراتب و درجاتی است تا برسد به مرتبه بلند سیّدالشهدا حسین (ع) که بالاترین مراتب اطمینان نفس را دارا بود و در حرکت تاریخی کربلا، از آغاز تا پایان، بر سر موضع الهی خود ایستاد و مصائب جانکاه، که شجاعترین و دلاورترین افراد را سست مینماید و از انجام تصمیم و تعقیب هدف باز میدارد، او را از انجام تصمیم و تعقیب هدف مقدسش باز نداشت. لذا آیات آخر سوره فجر: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ به نام آن حضرت نامگذاری شده است. و در روایت است:
«اِقْرَؤُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فِی فَرائِضِکُمْ وَنَوافِلِکُمْ؛ فَإِنَّها سُورَةُ الْحُسَینِ(ع)»؛[٧]
«بخوانید سوره فجر را در فریضهها و نافلههایتان؛ زیرا آن، سوره حسین(ع) است».
۳- سومین معنای نفس، ذات شیء و خود شیء است، مثل اینکه در قرآن مجید میفرماید:
﴿سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾؛[٨]
«ما آیات قدرت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاً روشن میگردانیم تا آشکار شود که آن حق است».
و همچنین میفرماید:
﴿وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ﴾؛[٩]
«آیا در خودتان به چشم بصیرت نمینگرید؟».
و مثل «نفسک» در همین دعای معرفت.
گفته نشود: این معنا با اضافه آن به ضمیر مخاطب یا غایب یا ضمیر نفس یا ظاهری که به معنای آنها باشد، منافات دارد؛ زیرا علتش این است که در اینجا، فایده اضافه این است که نفس مضافالیه مقصود است و درواقع این اضافه، تعیینکننده نفس میشود و آن را از اطلاقی که دارد خارج مینماید و به این اعتبار، دوئیت بین مضاف و مضافالیه حاصل است، مثل اینکه میگوییم: خود شما، و شخص شما.
۴- چهارمین معنای نفس، روح و جان است، چنانکه در این آیه است:
﴿اَللهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها﴾؛[١٠]
«خدا وقت مرگ، ارواح را میگیرد و آن را که هنوز مرگش فرا نرسیده در خواب روحش را میگیرد».
و در شعر منسوب به امیرالمؤمنین (ع) است:
نَفْسِی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ / یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ[١١]
و شاید از این قسم باشد قول کسی که میگوید:
«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ»؛
«قسم به خدایی که جانم در دست اوست».
۴. نبیّ و نبوّت
راغب میگوید: «نبوّت» سفارت بین خدا و بین خردمندان از بندگان او برای برطرف کردن علّت آنان در امر معاش و معاد است. و نبی را برای اینکه خبردهنده است به آنچه عقلهای پاک بهسوی آن آرام میگیرند، «نبیّ» میگویند. و صحیح است که فعیل به معنی فاعل باشد؛ یعنی خبردهنده،[١٢] چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
﴿نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾؛[١٣]
«(به پیامبر گفت:) بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم».
خودآزمایی
١- از علایم ایمان کدام است؟
٢- چرا نبی را «نبیّ» میگویند؟
٣- درجات سعادت به چه چیزی بستگی دارد و شئون آن کدام است؟
پینوشتها
١. این عبارت برگرفته از روایات است و خودش لفظ روایت نیست؛ رجوع شود به: صدوق، التوحید، ص۴۰۸؛ طبرسی، مشکاةالانوار، ص۵۶۶؛ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج ۱۵، ص۳۳۶؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۸، ص۳۵۱.
٢. طوسی، الامالی، ص۵۲۷؛ طبرسی، مکارمالاخلاق، ص۴۶۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۷۷.»
٣. قیامة، ۲.
٤. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳ (ج ۲، ص۱۶۱)؛ اسکافی، التمحیص، ص۷۱؛ ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص۱۵۹.
٥. فجر، ۲۷-۳۰.
٦. کلینی، الکافی، ج ۳، ص۱۲۷ - ۱۲۸؛ ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۹۶.
٧. صدوق، ثوابالاعمال، ص۱۲۳؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۱۰، ص۳۴۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۴، ص۹۳؛ ج ۴۴، ص۲۱۸؛ ج ۸۹، ص۳۲۳.
٨. فصلت، ۵۳.
٩. ذاریات، ۲۱.
١٠. زمر، ۴۲.
١١. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۱، ص۲۰۷. «جانم در بند آه و نالههایش گرفتار است، ای کاش همراه نالهها از بدنم بیرون میآمد».
١٢. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۴۸۹.
١٣. حجر، ۴۹.
٢. طوسی، الامالی، ص۵۲۷؛ طبرسی، مکارمالاخلاق، ص۴۶۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۷۷.»
٣. قیامة، ۲.
٤. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳ (ج ۲، ص۱۶۱)؛ اسکافی، التمحیص، ص۷۱؛ ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص۱۵۹.
٥. فجر، ۲۷-۳۰.
٦. کلینی، الکافی، ج ۳، ص۱۲۷ - ۱۲۸؛ ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۹۶.
٧. صدوق، ثوابالاعمال، ص۱۲۳؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۱۰، ص۳۴۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۴، ص۹۳؛ ج ۴۴، ص۲۱۸؛ ج ۸۹، ص۳۲۳.
٨. فصلت، ۵۳.
٩. ذاریات، ۲۱.
١٠. زمر، ۴۲.
١١. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۱، ص۲۰۷. «جانم در بند آه و نالههایش گرفتار است، ای کاش همراه نالهها از بدنم بیرون میآمد».
١٢. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۴۸۹.
١٣. حجر، ۴۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
https://hedayatgar.ir/fa/news/4348/%D9%86%D9%81%D8%B3-%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88-%D9%86%D9%81%D8%B3-%D9%85%D8%B7%D9%85%D8%A6%D9%86%D9%87-%7C-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D8%A6%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86