الف. اهمیت و فضيلت جهاد
1. نیت جهاد
لِرجل يَوَدّ حضور أخيه ليشهد نصر الله على أعدائه فى الجمل: أهَوى أخيك معنا! فقال: نعم. قال فقد شهدنا، و لقد شهدنا فى عسكرنا هذا أقوام فى أصلاب الرجال، و أرحام النساء، سيرعف بهم الزمان و يقوى بهم الايمان.
مردى دوست داشت برادرش نيز مى بود تا پيروزى خدا بر دشمنانش را در جمل ببيند. اميرالمؤمنين على عليه السلام به آن شخص فرمود: آيا ميل و اراده برادرت با ما بود؟ عرض كرد: بلى! فرمود: آرى! برادرت با ما حضور داشت در اين لكشر و كارزار ما، گروه هايى حضور داشتند و شركت كردند كه هنوز در نهانگاه صلب مردان و يا رحم زنان قرار دارند و حتى ديده بر اين دنيا نگشوده اند و روزى فرا مى رسد كه زمانه آنان را ناگهان و بى اختيار بيرون مى آورد، ايمان به وسيله آنان تقويت مى گردد.1
2. مرگ در بستر و شهادت!
من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حقّ ربّه و حق رسوله و اهل بيته، مات شهيداً و وَقَعَ أجرُه على الله، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، و قامت النيةُ مقامَ إصلاته لِسَيفه.
هر كه در بستر خود بميرد، در حالى كه به حق پروردگار خود و حق رسول او و اهل بيت رسولش معرفت داشته باشد، شهيد مرده است و اجرش با خداست و سزاوار پاداش كردار نيكويى است كه (انجام آن را) در نيت داشته است و اين نيت جاى شمشير كشيدن او را مى گيرد.2
3. درى از درهاى بهشت
ان الجهاد بابٌ من أبواب الجنة، فتحَه الله لخاصة أوليائه، و هو لباس التقوى، و دِرعُ الله الحصينة، و جُنّته الوثيقة.
به راستى جهاد درى از درهاى بهشت است، كه خداوند به روى دوستان مخصوص خود گشوده است، و جهاد، لباس تقوا، زره محكم و سپر مطمئن خداست.3
4. جهاد ناتوانان و زنان
الحج جهاد كل ضعيف... و جهاد المرأة حُسنُ التبَعُّل.
حج كردن جهاد هر ناتوان است و جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است.4
5. عزت اسلام
فرضَ الله... الجهاد عزّاً للاسلام.
خداوند جهاد را براى عزت بخشيدن به اسلام واجب فرمود.5
6. جايگاه شهيد راه حق
... و أما قولك أن الحرب قد أكلت العرب الا حشاشات أنفس بقيت، ألا و من أكله الحق فإلى الجنة، و من أكله الباطل فالى النار.
در قسمتى از نامه جوابيه خود به معاويه مى فرمايد: ... اما اين كه گفته اى جنگ عرب را در كام خود فرو برده و جز نيمه جانى از او باقى نگذاشته است. بدان كه هر كسى در راه حق فرو خورده شود، رهسپار بهشت گردد و هر كه در راه باطل از بين رود راهى دوزخ گردد.6
7. هم اجر جهادگر شهيد
ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله بأعظم أجرا ممن قدر فعفّ؛ لكاد العفيف أن يكون ملكا من الملائكة.
كسى كه در راه خدا جهاد کند و شهيد شود، اجرش بزرگ تر از كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفت ورزد، انسان پاكدامن نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان خدا شود.7
8. جامه خوارى
من تركه (الجهاد) رغبة عنه ألبسه الله ثوب الذُلّ و شمّلَه البلاء، وديث بالصغار و القماءة، و ضرب على قلبه بالاسهاب، و أديل الحق منه بتضييع الجهاد.
كسى كه به جهاد بى ميلى كرده و آن را فرو گذارد، خداوند جامه خوارى و رداى بلا و گرفتارى بر او بپوشاند و به خوارى و فرومايگى درافتد و بر دلش پرده هاى گمراهى زده شود و به سبب فرو گذاشتن جهاد، حق از او روى گردان شود و به باطل درافتد.8
9. چهار ركن جهاد
الجهاد منها من دعائم الايمان على أربع شُعب: على الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و الصدق فى المواطن، و شنآن الفاسقين. فمن أمر بالمعروف شدّ ظهور المومنين، و من نهى عن المنكر أرغم أنوف الكافرين، و من صدق فى المواطن قضى ما عليه، و من شنَىء الفاسقين و غضب لله، غضب الله له و أرضاه يوم القيامة.
جهاد از پايه هاى ايمان، داراى چهار قسمت است: امر به معروف و نهى از منكر، صدق و راستى در هنگامه نبرد، كينه و دشمنى با فاسقان، آن كه امر به معروف كند، پشت مؤمنان را محكم كرده و آن كه نهى از منكر كند، بينى كافران را به خاك ماليده و كسى كه در ميدان هاى نبرد صادقانه بايستند، وظيفه اش را انجام داده و آن كه فاسقان را دشمن بدارد و به خاطر خدا خشم گيرد، خداوند به خاطر او خشم كند و او را در روز قيامت خشنود خواهد ساخت.9
10. مايه اعتلاى اسلام
... الجهاد فى سبيله، فإنه ذروة الاسلام.
جهاد در راه حق مايه اعتلاى اسلام است.10
11. تأخیر جنگ برای هدایت مردم
و قال عليه السلام فى صفين: فوالله ما دفعت الحرب يوما الا و أنا أطمع أن تلحق بى طائفةُ فتهتدى بى و تعشو الى ضوئى، و ذلك أحبّ من أن أقتلها على ضلالها.
امام على عليه السلام در صفين فرمود: به خدا سوگند، يك روز جنگ را به تأخير نيانداختم، مگر از اين رو كه اميد داشتم گروهى به من ملحق شوند و به سبب من هدايت شوند و در پرتو نور من بيارامند؛ اين را خوش تر دارم تا آنان را در حالى كه گمراهند بكشم.11
12. دعا هنگام رو به رو شدن با دشمن
اللهم ربّ السقف المرفوع... إن أظهرتَنا على عدّونا، فجَنّبنا البغى و سَدّدنا للحق، و إن أظهرتَهم علينا فارزُقنا الشهادة و اعصمنا من الفتنة.
دعاى امام على عليه السلام در آن هنگام كه آهنگ رويارويى با سپاه معاويه در صفين كرد:
خدايا! اى پروردگار آسمان برافراشته!.. اگر ما را بر دشمنمان پيروز گردانيدى، از ستم و تجاوزگرى به دورمان دار و در راه حق استوارمان گردان و اگر آنان را بر ما چيره ساختى، شهادت را روزيمان كن و از فتنه و گمراهى محفوظمان دار!12
13. دعا در هنگام جنگ
اللهُمّ إِلَيكَ أَفضَتِ القلوبُ و مُدَّتِ الأَعناقُ و شَخَصَتِ الأَبصارُ و نُقِلَتِ الأَقدامُ و أُنضِيَتِ الأَبدانُ اللّهُمّ قَد صَرَّحَ مَكنونُ الشَّنَآنِ وَ جَاشَتْ مَراجِلُ الأَضغانِ اللَّهمّ إِنا نَشكُو إِلَيكَ غَيبَةَ نَبِيِّنَا وَ كَثرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهوَائِنَا- «رَبَّنَا افتَحْ بَيننا وَ بَينَ قَومِنا بِالحَقِّ وَ أَنتَ خَيرُ الفاتِحِين».
هنگام برخورد با دشمن در وقت جنگ مى فرمود: خدايا! قلبها به سوى تو روان شده، و گردنها به درگاه تو كشيده، و ديده ها به آستان تو نگران، و گامها در راه تو در حركت، و بدنها در خدمت تو لاغر شده است، خدايا دشمنى هاى پنهان آشكار شده، و ديگهاى كينه در جوش است، خدايا به تو شكايت مى كنيم از اينكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در ميان ما نيست، و دشمنان ما فراوان، و خواسته هاى ما پراكنده است. «پروردگارا! بين ما و دشمنانمان به حق داورى فرما كه تو از بهترين داورانى».13
14. تشویق به جهاد
إنفِروا -رحمكم الله- الى قتال عدوّكم، و لا تثاقلوا الى الارض فتقرّوا بالخَسف، و تبوّؤا بالذلّ، و يكون نصيبكم الأخسر، و أن أخا الحرب الأرقّ و مَن نامَ لم يُنَم عنه.
رحمت خدا بر شما باد! به پيكار با دشمن خود بيرون رويد و كندى نكنيد كه با خوارى و خفت برجاى خواهيد ماند و پست ترين چير دنيا (فرومايگى و ذلت) نصيبتان خواهد شد. همانا سرباز رزمنده، بيدار است و آن (رزمنده اى) كه در خواب غفلت به سر برد، بداند كه دشمنش از او غافل نيست.14
ب. اهتمام على عليه السلام به جهاد
15. نا امید نشدن از شکست
لا تشتدنّ عليكم فرّة بعدها كرّة، و لا جولة بعدها حملة، و أعطوا السيوفَ حقوقَها.
فرارى كه در پى آن بازگشت باشد و شكستى كه در پى اش حمله، بر شما سخت و ناگوار نيايد، و حق شمشيرها را ادا کنید!15
16. محبوب ترين چيزها نزد على عليه السلام
عندما يوبّخ أصحابه على التوانى عن الجهاد: و إن أحبّ ما أنا لاقٍ الىّ الموت.
امام على عليه السلام در آن جا كه ياران خود را به دليل سستى در امر جهاد توبيخ مى كند مى فرمايد: براى من محبوب ترين چيزى كه ملاقاتش كنم مرگ است.16
17. جهاد برای پاكسازى زمين
و سأجهد فى أن أطهر الارض من هذا الشخص المعكوس.
در نامه خود به عثمان بن حنيف مى فرمايد: كوشش مى نمايم كه زمين را از اين شخص واژگون و جسم منحرف (معاويه) پاك سازم.17
18. دعوت به جهاد هر حال
ألا و أنى قد دعوتُكم الى قتال هولاء القوم ليلاً و نهاراً و سرّاً و اعلاناً، و قلت لكم اغزوهم قبل أن يغزوكم، فوالله ما غَزى قوم قطّ فى عقر دارهم الا ذَلّوا.
هان! من شما را شب و روز، در آشكار و نهان به نبرد با اين قوم فرا خواندم و به شما گفتم: پيش از آن كه آنان به شما يورش آورند، شما بر آنان بتازيد؛ زيرا به خدا سوگند، هيچ مردمى در دل سرزمين خودشان مورد حمله قرار نگرفت، جز آن كه به خاك مذلت افتادند.18
19. پيشگويى على عليه السلام در نبرد خوارج
مصارعُهم دونَ النطفة، و الله لا يُفلت منهم عشَرة و لا يَهلك منكم عشرة.
در جنگ با خوارج فرمودند: قتلگاه آنان اين سوى آب (نهروان) است؛ به خدا سوگند، از آنان ده نفر نخواهند گريخت و از شما ده نفر كشته نخواهند شد.19
20. جنگ در ركاب پيامبر (صلی الله علیه وآله)
لقد كُنّا مع رسول الله صلى الله عليه و آله نقتلُ آباءنا و أبناءنا و إخواننا و أعمامنا؛ ما يزيدنا ذلك الا ايمانا و تسليما، و مضيا على اللقم، و صبرا على مضض الألم، و جدّا فى جهاد العدو.
ما در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود مى جنگيديم و اين پيكار بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در جاده وسيع حق و صبر در برابر سوزش ناراحتى ها و كوشش در جنگ با دشمن ثابت قدم تر مى ساخت.20
21. جانبازترين طايفه
أما نحن فأبذل لما فى أيدينا، و أسمحُ عند الموت بنفوسنا.
ما (بنى هاشم) در آنچه داريم بخشنده تريم و در پيكار جانبازتريم.21
22. جنگ با حق ستيزان
لعمرى ما علىّ من قتال من خالف الحق و خابط الغىّ من ادهان و لا ايهان. فاتقوا الله عباد الله، و فرّوا الى الله من الله، و امضوا فى الذى نهجه لكم، و قوموا بما عصبة بكم. فعلىٌ ضامن لفلجكم آجلا، ان لم تُمنحوه عاجلا.
به جان خودم سوگند كه در جنگ با حق ستيزان و فرورفتگان در ورطه گمراهى، هرگز سازشكارى و سستى روا نمى دارم. پس، اى بندگان خدا! از خداى بپرهيزيد و از عذاب خدا، به خدا بگريزيد و در راه روشنى كه فرا پيش شما نهاده است پيش رويد و به آنچه شما را بدان مكلف فرموده قيام كنيد! اگر در اين دنيا پيروزى نصيب شما نشد، على پيروزى در آن دنيا را براى شما ضمانت مى كند.22
23. نهی از فرار در جنگ
و ايمُ الله لئن فررتم من سيف العاجلة، لا تسلموا من سيف الاخرة، و أنتم لهاميم العرب، و السنام الاعظم، أن فى الفرار موجدة الله، و الذلّ اللازم، و العار الباقى. و أن الفارّ لغير مزيد فى عمره، و لا محجوز محجوب بينه و بين يومه. من الرائج الى الله كالظمآن يردُ الماء؟ الجنة تحت أطراف العوالى! اليوم تُبلى الاخبار! و الله لأنا أشوق الى لقائهم منهم الى ديارهم.
به خدا سوگند، اگر از شمشير اين دنيا بگريزيد، از شمشير آن جهان نخواهيد رهيد. شما اشراف و بزرگان عرب هستيد. همانا فرار از جنگ موج خشم خداوند و خوارى و ننگ جاويدان است. به زندگى گريزنده هرگز چيزى افزوده نگردد و چيزى مانع مرگش نشود. كيست كه همچون تشنه اى كه به آب مى رسد به سوى حق رود؟ بهشت زير لبه هاى نيزه هاست. امروز نهان ها آزموده و آشكار مى شوند. به خدا سوگند، كه من به رويارويى آنان بيش از آن اشتياق دارم كه آن ها براى رسيدن به خانه هاى خود مشتاق اند.23
24. زندگی با ذلت هرگز!
قد استطعموكم القتال، فأقروا على مذلة و تأخير محلة، أو رَووا السيوف من الدماء ترووا من الماء؛ فالموت فى حياتكم مقهورين، و الحياة فى موتكم قاهرين.
در جنگ صفين آن گاه كه سپاه معاويه آب فرات را در اختيار گرفت، فرمود: (با اين اقدامشان) از شما خواستند تا دست به جنگ بگشاييد، اينك شما يا به خوارى اعتراف كنيد و منزلت شجاعت و شرافت را از دست نهيد، يا شمشيرها را از خون ها سيراب كنيد تا از آب سيراب شويد، زيرا اگر زنده بمانيد، اما شكست خورده باشيد در حقيقت مرده ايد و اگر بميريد اما پيروز شويد در حقيقت زنده ايد!24
25. هدايت به راه روشن بهشت
و قد جمع الناس بعد صفين و حضّهم على الجهاد فسكتوا مليّا، فقال:... لقد حملتُكم على الطريق الواضح التى لا يهلك عليها الا هالك، من استقام فإلى الجنة، و من زلّ فإلى النار.
امام عليه السلام بعد از جنگ صفين و نهروان اصحابش را براى ادامه نبرد تشویق كرد و فرمود:... شما را به راه روشنى واداشتم كه جز افراد ناشايسته در آن هلاك نشوند، هر كس در اين راه استقامت كرد به جانب بهشت شتافت و كسى كه پايش لغزيد به جهنم روانه شد.25
ج. آموزش نظامى
26. مبارز سركش به خاك افتد
لا تدعونّ الى مبارزة، و ان دُعيتَ اليها فأجب، فان الداعى باغٍ، و الباغى مصروعٌ.
امام على به فرزند خود حسن عليه السلام فرمود: هرگز مبارز مطلب، اما اگر به مبارزه دعوت شدى بپذير، زيرا آن كه به مبارزه فرا خواند سركش است و سركش به خاك افتد.26
27. حمايت از يكديگر در عرصه ميدان
و أىّ امرىء منكم أحسّ من نفسه رباطة جأش عند اللقاء، و راى من أحد من اخوانه فشلاً، فليذبّ عن أخيه بفضل نجدته التى فضل بها عليه كما يذبّ عن نفسه.
در قسمتى از سخنان آن حضرت در ميدان جنگ صفين آمده است: هر كدام از شما كه در هنگام رويارويى با دشمن در دل خويش احساس دليرى داشت و در یکی از برادران خود ترس و خوفى ديد، بايد به سبب برترى و دليرى كه خداوند ارزانى اش داشته است، از برادر خويش دفاع كند، همان گونه كه از خويشتن دفاع مى كند.27
28. ثابت قدم در جنگ
تزول الجبال و لا تزل! عضّ على ناجذك. أعر الله جمجمتك. تِد فى الارض قدمك. إرمِ ببصرك أقصى القوم و غضّ بصرك و اعلم أن النصر من عند الله سبحانه.
امام على عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه هنگاى كه پرچم را به دست او داد فرمود: فرزندم! اگر كوه ها از جاى كنده شوند، تو پابرجا باش. دندان ها را روى هم بفشار. جمجمه ات را به خدا بسپار، قدمت را روى زمين چونان ميخ فرورفته ثابت بدار، چشم به آخرين صفوف دشمن بدوز، و ديده از نيروها و بارقه هاى شمشير آنان بپوش و خيره مباش و بدان كه پيروزى از نزد خداوند سبحان است.28
29. آموزش فنون جنگى
معاشر المسلمين، استشعروا الخشية، و تجلببوا السكينة و عضّوا على النواجذ، فانه أنبى للسيوف عن الهامّ و أكملوا اللامة و قلقلوا السيوف فى أغمادها قبل سلّها. و الحظوا الخزر و اطعنوا الشزر، و نافحوا بالظبا، و صلوا السيوف بالخطات و اعلموا أنكم بعين الله.
امام على عليه السلام در آموزش فنون جنگ و جنگجويى مى فرمايد: اى گروه مسلمانان! خدا ترسى را جامه زيرين خود كنيد و رداى آرامش را بپوشيد و دندان هايتان را بر هم بفشريد؛ زيرا كه اين كار تأثير شمشيرها را بر سر كمتر مى كند، زره كامل بپوشيد و پيش از بركشيدن شمشيرها آن ها را در نيامشان بجنبانيد و خشمگنانه با گوشه چشم بنگريد و از چپ و راست نيزه بزنيد و با تيزى شمشيرها ضربه زنيد و با پيش نهادن گام هايتان شمشيرها را به دشمن برسانيد و بدانيد كه زير نظر خدا هستيد.29
30. علل شكست در جهاد
أول ما تُغلبون عليه من الجهاد، الجهاد بأيديكم، ثم بألسنتكم، ثم بقلوبكم؛ فمن لم يعرف بقلبه معروفا، و لم ينكر منكرا قُلِبَ، فجعل أعلاه أسفله و أسفله أعلاه.
اولين چيزى كه در جهاد از آن شكست مى خوريد، جهاد با دست هايتان است، بعد با زبان هايتان، سپس با دل هايتان، پس آن كه با دلش خوبى ها را نشناسد و با بدى ها به مبارزه برنخيزد، قلبش واژگونه مى شود، و امور او زیر و رو مى شود.30
31. جايگاه سربازان مسلح و غير مسلح
قدّموا الدارع، و أخرّوا الحاسر، و عضّوا على الاضراس، فانه أنبى للسيوف عن الهامّ؛ و التووا فى أطراف الرماح، فانه أمور للأسنّة؛ و غضّوا الابصار، فانه أربط للجأش، و أسكن للقلوب، و أميتوا الاصوات، فانه أطرد للفشل.
زره پوشان را در صف جلو و بى زرهان را در صفوف عقب قرار دهيد و دندان ها را برهم بفشاريد كه اين كار تأثير شمشير را بر سر كمتر مى كند و در اطراف نيزه ها پيچ و تاب خوريد كه با اين كار در برابر نيزه ها بهتر مى توان جا خالى كرد، ديدگان را فرو اندازيد كه اين كار بيشتر قوت قلب و آرامش دل مى بخشد، صداهاى خود را خاموش كنيد كه اين كار در زدودن ترس و سستى مؤ ثر است.31
32. جهاد سه گانه
الله الله فى الجهاد بأموالكم و أنفسكم و ألسنتكم فى سبيل الله.
خدا را، خدا را، در مورد جهاد با اموال، جان ها و زبان هاى خويش در نظر بگيريد.32
33. خشم برای خدا، زمینه پیروزی
من أحدّ سنان الغضب لله قَوِى على قتل أشدّاء الباطل.
هر كه براى خدا سرنيزه خشم خود را تيز كند، بر كشتن سردمداران باطل نيرومند گشته و پيروز شود.33
34. برگزيده ترين سران سپاه
وليَكُن آثر رؤوس جندك عندك مَن واساهم فى معونته، و أفضل عليهم من جِدته، بما يسعهم و يسع من وراءهم من خلوف أهليهم، حتى يكون همّهم همّا واحدا فى جهاد العدو؛ فانّ عطفَك عليهم يعطف قلوبهم عليك.
بايد گزيده ترين سران سپاه نزد تو آن كسى باشد كه با ديگران هميارى كند و آنچه دارد به آنان ببخشد، چندان كه خود و خانواده شان را كه بر جايى گذاشته اند به خوبى تأمين كنند، تا همگى در جهاد و مبارزه با دشمن هماهنگ شوند؛ چرا که مهربانى تو با آنان دل هاى ايشان را به تو مهربان مى كند.34
35. نهى از آزار به زنان
لا تهيجوا النساء بِأذى و إن شتَمنَ أعراضكم و سبَبنَ أمرائكم، فإنهن ضعيفات القُوى و الأنفس و العقول، إن كنّا لنُؤمر بالكفّ عنهنّ و أنهن لمشركات.
وصيت اميرمؤمنان عليه السلام به سپاه خود پيش از برخورد با دشمن در صفين: با آزار به زنان، خشم آن ها را برنيانگيزيد و آن ها را به هيجان نياوريد، اگر چه به آبرو و عرض شما ناسزا گويند و به اميرانتان دشنام دهند؛ كه آن ها از جهت نيرو و جان و عقل ضعيف اند و به اين امر توجه كنيد كه ما چنان بوديم كه به خود دارى از آزار زنان، در آن وقت كه مشرك بودند فرمان داده شده بوديم (پس اين خوددارى در عصر اسلام، لازم تر است).35
36. خصوصيات فرمانده سپاه
فوَلّ من جنودک أنصحهم فى نفسك لله و لرسول و لامامك، و أنقاهم جَيباً، أفضلهم حلماً، ممن يبطىء عن الغضب، و يستريح الى العذر، و يرأف بالضعفاء، و ينبو على الاقوياء و ممن لا يثير العُنف، و لا يعقد به الضعف.
پس از سپاهيان خود آن كس را به فرماندهى برگزيدن كه به نظر تو براى خدا، و پيامبر او و پيشوايت از همه خير خواه تر است و از همه خير خواه تر است و از همه پاكدامن تر و بردبارتر مى باشد. كسى كه دير به خشم آيد و با پوزش فرد مورد غضب آرام گيرد، با ناتوانان مهربان باشد و با زورمندان قاطع، خشونت او را برنيانگيزد و ناتوانى او را برجاى ننشاند.36
37. سفارش امام در ميدان جنگ صفين
قال لعسكره قبل لقاء العدو بصفين: لا تقاتلوهم حتى يبدوكم، فانكم بحمدالله على حجة، و ترككم اياهم حتى يبدءوكم حجة أخرى لكم عليهم، فاذا كانت الهزيمه بأذن الله فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصيبوا معورا، و لا تجهزوا على جريح.
امام عليه السلام به سپاه خود قبل از برخورد با دشمن در صفين فرمود: با آن ها جنگ نكنيد تا آن ها آغاز به جنگ كنند؛ زيرا بحمدالله شما برحقيد و حجت با شماست و آغاز نكردن شما به جنگ حجت ديگرى براى شما و به زيان آنهاست و هنگامى كه آن ها به خواست خدا شكست خوردند، فرارى ها را نكشيد و آن كه از در ناچارى به كشف عورت خود پناهنده شد مكشيد و مجروحان را نكشيد.37
38. جايگاه امير لشكر
لا تقاتلنّ الا من قاتلك... فاذا لقيت العدو فَقِف من أصحابك وسطا، و لا تدنُ من القوم دُنُوّ من يريد أن يُنشبُ الحرب و لا تباعَد عنهم تباعُد مَن يهاب البأس حتى يأتيك أمرى، و لا يحملنّكم شنآنُهم على قتالهم قبل دعائهم و الاعذار اليهم.
از سفارش هاى امام عليه السلام به معقل بن قيس هنگامى كه او را به صفين مى فرستاد فرمود: جز با كسى كه با تو سر جنگ دارد، پيكار مكن... هرگاه دشمن را ديدى جايگاهت را در قلب لشكريانت قرار ده، نه آن قدر به دشمن نزديك شو چون كسى كه مى خواهد آتش جنگ را روشن كند و نه آن قدر از دشمن دور شو چون كسى كه از جنگ مى ترسد، تا فرمان من برسد. و مبادا با آنان قبل از آن كه آن ها را به صلح دعوت كنيد و عذر خود را تمام گردانيد وارد جنگ شويد.38
د. شكايت على عليه السلام
39. شكايت از سستى مردم
ألا و إنى قد دعوتكم الى قتال هولاء القوم ليلا و نهارا، و سرّا و اعلانا و قلت لكم اغزوهم قبل أن يغزوكم، فو الله ما غزى قوم قطّ فى عقر دارهم الا ذَلّوا، فتواكلتم و تخاذلتم حتى شَنَت عليكم الغارات، و مَلَكت عليكم الاوطان.
اين خطبه را على عليه السلام هنگامى كه خبر هجوم لشكريان معاويه به انبار به او رسيد و مردم از اين خبر تحريك نشده بودند، براى تحريك مردم فرمود:
آگاه باشيد! من شما را شب و روز، مخفى آشكار براى پيكار با اين قوم دعوت نمودم، و به شما گفتم: پيش از آن كه هجوم بياورند، شما بر آنان پيش دستى كنيد و بر آنان هجوم ببريد، سوگند به خدا، هيچ قومى در خانه خود مورد حمله و هجوم قرار نگرفت، مگر اين كه ذليل شد.
شما تكليف جهاد را به گردن يكديگر انداختيد و از يكديگر گسيختيد و بى ياور گشتيد تا در نتيجه غارتگرى ها، شما را متلاشى ساختند و بر وطن هاى شما مسلط شدند.39
40. خطبه پس از حكميت
بعد غارة الضحاك بن قيس صاحب معاوية على الحاج بعد قصة الحكمين، و هو يستنهض أصحابه لما حدث فى الاطرف: أىّ دارٍ بعدَ داركم تمنعون؟ و مع أى بعدى تقاتلون!؟
اين خطبه از داستان حكمين (ابوموسى اشعرى و عمروبن عاص) پس از آن كه ضحاك بن قيس به كاروان حج تاخت آن را غارت نمود، ايراد نموده است). كدامين خانه و وطن را جز خانه و وطن خود از اشغال بيگانگان ممنوع خواهيد ساخت؟ و با كدامين رهبر پس از من، به ميدان نبرد وارد خواهيد شد!؟40
41. همه شما سياهى لشكريد!
انكم و الله لكثير فى الباحات، قليل تحت الرّايات، و انى لعالم بما يصلحكم، و يقيم أودكم، و لكنى لا أرى اصلاحكم بِإفساد نفسى.
امام على عليه السلام در توبيخ اصحابش فرمود: سوگند به خدا، شما در صحنه ميدان هاى آرام، انبوه مى نماييد؛ ولى در زير پرچم هاى برافراشته در كارزار اندك مى گرديد و من آنچه را كه شما را اصلاح و كجى هايتان را راست مى كند مى دانم؛ ولى هرگز با فاسد كردن خويشتن شما را اصلاح نخواهم كرد.41
42. شكايت نامه به معاويه
ألا ترى - غير مخبر لك، و لكن بنعمة الله أحدث - أن قوما استشهدوا فى سبيل الله تعالى من المهاجرين و الانصار، و لكلّ فضلٌ، حتى اذا استشهد شهيدنا قيل: سيدالشهداء و خصّه رسول الله صلى الله عليه و آله بسبعين تكبيرة عند صلاته عليه !
امام على عليه السلام در نامه خود به معاويه مى نويسد: نه اين كه بخواهم به تو خبر دهم؛ بلكه به انگيزه ياد كردن نعمت خداوند مى گويم، مگر نمى بينى كه گروهى از مهاجران و انصار در راه خداى تعالى شهيد شدند و هر يك از آنان را (به جاى خود) ارزش و فضيلتى است، اما وقتى شهيد ما (حمزه) به شهادت رسيد، سيدالشهداء نام گرفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله در هنگام نماز خواندن بر او اختصاصا هفتاد تكبير گفت.42
43. كاش يك روز هم با اینها نبودم !
فو الله لولا طمعى عند لقائى عدوى فى الشهادة و توطينى نفسى على المَنيّة، لاحببتُ ألا ألقى مع هولاء يوماً واحدا، و لا ألتقى بهم أبدا.
امام بعد از شهادت محمد بن ابی بکر و یاری نکردن مردم نسبت به او می فرماید: به خدا سوگند، اگر من در هنگام پيكار با دشمن مشتاق نبودم و خود را براى مرگ در راه خدا مهيا نكرده بودم، دوست داشتم حتى يك روز با اين مردم رو به رو نشوم و هرگز آن ها را ملاقات نكنم.43
44. شكوه از غفلت ياران
لَعَمر الله - سُعرُ نار الحرب أنتم تُكادون و لا تكيدون، و تنتقص أطرافكم فلا تمتعضون، لا ينام عنكم و أنتم فى غفلة ساهون.... و الله أن امراء يمكن عدوه من نفسه يعرق لحمه، و يهشم عظمه، و يفرى جلده، لعظيم عجزه ضعيف ما ضمت عليه جوانح صدره؛ أنت فكن ذالك ان شئت، فأما أنا فوالله دون أن اعطى ذلك ضرب بالمشرفية تطير منه فراش الهام، و تطيح السواعد و الاقدام، و يفعل الله بعد ذلك ما يشاء.
براى تشويق مردم به جنگ با اهل شام فرمود: سوگند به خدا، كه شما بد شعله اى براى آتش هستيد! زيرا به شما نيرنگ مى زنند و شما نيرنگ نمى زنيد. شهرهاى شما را مى گيرند و شما خشمگين نمى شويد، دشمن از شما غافل نيست و شما در غفلت و بى خبرى به سر مى بريد... به خدا سوگند، مردى كه دشمنش را بر خود چنان مسلط كند كه گوشتش را تا استخوان بخورد و استخوانش را در هم شكند و پوستش را بكند، مردى بس ناتوان و زبون است و در سينه اش دلى ضعيف دارد. تو اگر خواهى چنين باشى باش! اما من به خدا سوگند، چنين نخواهم بود، بلكه با شمشيرهاي مشرفى چنان بر او خواهم نواخت كه ريزه استخوان هاى سر او بپرد و دست ها و پاها به هر سو پراكنده شود، از آن پس خدا هر چه خواهد بكند.44
45. نهی زنان از گریه
لمّا سمع عليه السلام بكاء النساء على قتلى صفين: أتغلبكم نساؤكم على ما أسمع ألا تنهونَهنّ عن هذا الرَنين؟!
هنگامى كه امام عليه السلام صداى شيون زنان بر كشتگان صفين را شنيد فرمود: آيا زنان شما با اين فرياد گريه كه من مى شنوم بر شما غالب شده اند (و از جهاد باز می دارند)؟ آیا آنان را از اين ناله و فغان باز نمى داريد؟!45
ه. حمایت مادی و معنوی از سپاهیان
46. دلجویی از سپاهیان
فَافسَح فى آمالهم و واصِل فى حُسن الثناء عليهم و تعديد ما أبلى ذَوو البلاء منهم؛ فان كثرة الذكر لحسن أفعالهم تهزّ الشجاع و تحرّض الناكل، ان شاء الله.
خطاب به مالک اشتر درباره سپاهیان: آرزوهاى آنان را برآور و پيوسته از آنان ستايش و تقدير كن و زحمت سختى ديدگان را به زبان آر، كه ياد كردن فراوان از كارهاى خوب آنان دليران را برانگيزد و ترسوى سست اراده را تشويق كند، ان شاء الله.46
47. امتیاز وجود سپاهیان
فالجنود باذن الله حصونُ الرعية، و زَينُ الولاة، و عزّ الدين، و سُبُل الامن، و ليس تقوم الرعية الّا بهم.
خطاب به مالک اشتر: سپاهيان، به اذن خدا، دژهاى مردم اند و زيور واليان و مايه توانمندى و ارجمندى دين و وسيله امنيت می باشند. مردم جز با بودن سپاهيان پايدار نمى مانند.47
48. حمایت مالی از قوای نظامی
... لا قوام للجنود الّا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى يقوون به على جهاد عدوهم، و يعتمدون عليه فيما يصلحهم.
سپاهيان جز با خراجى كه خداوند براى آن ها مقرر فرموده است، قوام نمى گيرند، آنان به وسيله خراج در جهاد با دشمنانشان توانا مى شوند و كار خود را بدان سامان مى دهند.48
_______________________
پی نوشت:
- خطبه 12.
- خطبه 190.
- خطبه 27.
- حكمت 136.
- حكمت 252.
- نامه 17.
- حكمت 474.
- خطبه 27.
- حكمت 31.
- خطبه ها 110.
- خطبه 55
- خطبه 171.
- نامه 15.
- نامه 62.
- نامه 16.
- خطبه 180.
- نامه 45.
- خطبه 59.
- خطبه 59.
- خطبه 56.
- حكمت 120.
- خطبه 24.
- خطبه 124.
- خطبه 51.
- خطبه 119.
- حكمت 233.
- خطبه 123.
- خطبه 11.
- خطبه 66.
- حكمت 375.
- خطبه 124.
- نامه 47.
- حكمت 174.
- نامه 53.
- نامه 14.
- نامه 53.
- نامه 14.
- نامه 12.
- خطبه 27.
- خطبه 29.
- خطبه 69.
- نامه 28.
- نامه 35.
- خطبه 27.
- حكمت 322.
- نامه 53.
- نامه 53.
- نامه 53.
منبع: نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزى